خانه / نقد فیلم / سالی (۲۰۱۶)

سالی (۲۰۱۶)

(2016) Sully
سالی (۲۰۱۶)

کارگردان: کلینت ایست‌وود
نویسنده: تاد کومارنیکی
بر اساس داستان بلندترین وظیفه اثر چسلی سولنبرگر و جفری زاسلو
تهیه‌کننده: کلینت ایست‌وود/ فرانک مارشال / آلین استوارت / تیم مور
ژانر: درام / بیوگرافی
محصول: ایالات متحده آمریکا
مدت: ۹۶ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

آرامشی معجزه‌گر 

در ۱۵ ژانویه سال ۲۰۰۹ میلادی، یک دقیقه پس از آنکه هواپیمای یو.اس.ایرویز به شماره پرواز ۱۵۴۹ از روی باند برخاست، دچار سانحه شد. خلبان چسلی سولنبرگر (سالی) مجبور به فرود اضطراری بر روی رودخانه هادسون شد و جان تمامی ۱۵۵ مسافر و خدمه آن پرواز را نجات داد. فیلم سالی به ماجرای این پرواز و تصمیم درست کاپیتان سالی، قهرمان ملی آمریکا می‌پردازد.

شروع فیلم تا حدودی غافل‌گیر کننده هست. چرا تا حدودی؟ چون متاسفانه بخش جلوه‌های بصری، عالی عمل نکرده‌اند و می‌توان کامپیوتری بودن هواپیما را تشخیص داد. نکته بعدی این‌ است که در فیلم سالی از همان ابتدا بر حافظه مردم و تحریک احساسات‌شان در مورد واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبر تکیه شده‌است. فیلم‌ساز سعی دارد حساس بودن ماجرای پرواز ۱۵۴۹ را با آن واقعه تروریستی مقایسه کند و این سوال را در ا‌ذهان ایجاد کند که اگر کاپیتان سالی چنین تصمیمی نمی‌گرفت و نمی‌توانست فرود اضطراری‌ موفقی داشته باشد، قرار بود دوباره چه بر سر نیویورک آید؟ استفاده‌ از احساسات جمعی و ملّی، که حرفه‌ای نمی‌نماید.

سالی
سالی

در طول فیلم کم‌کم با شخصیت کاپیتان سالی (تام هنکس) آشنا می‌شنویم. مردی مسئول، تودار، آرام، مهربان،‌ نجیب،‌ خانواده‌دوست و البته باهوش. مردی که بعد از نجات جان کلیه افراد حاضر در پرواز، حالا به خودش شک کرده و مطمئن نیست که می‌توانسته روی باند بشیند یا نه. در جلسات بازرسی و صحبت در مورد ماوقع به‌همراه خلبان کمکش جف اسکلز (آرون اکهارت) حاضر می‌شود و سعی می‌کند به سوالات صادقانه و بر اساس تجربه‌اش پاسخ دهد؛ اما شواهد، همه علیه او هستند.

سالی از لحاظ روحی بهم ریخته‌است. حال همسرش لورن (لورا لینی) نیز تعریفی ندارد. با وجود تمام مشکلات و دوری ِ اجباری، سالی و لورن، همچنان سعی دارند کنار هم باشند و به یکدیگر روحیه دهند.

فیلم با استفاده از فلش‌بک‌، هم داستان پرواز ۱۵۴۹ را روایت می‌کند و هم شکل‌گیری شخصیت پروازی و مدیریت ِ سانحه‌ی سالی جوان در حین آموزش پرواز و در زمان افسری‌اش در ارتش و مشکلی که با هواپیمای اف۴ داشته را به‌تصویر می‌کشد.

ملودرام دویدن کاپیتان در شب، بین هیاهوی اخبار هواپیمایی که بر روی رود نشانده، موسیقی ملایم، سوسو زدن چراغ‌ها، صداهایی که در سرش می‌پیچند و تداعی خاطره‌ی نشاندن هواپیمای اف۴، همه در حالی‌ست که نور چراغ هواپیمای دیگری را در آسمان شب می‌بینیم. نوری که حرکت می‌کند و می‌گوید زندگی ادامه دارد. بیلبوردی از فیلم‌ساز که گویی حین پخش اخبار به کاپیتان سالی نگاه می‌کند هم شیطنتی شیرین و  جالب توجه است که لبخند را بر روی صورت بینندگان فیلم می‌آورد.

نگرانی مسافران پرواز ۱۵۴۹، همدلی‌شان با هم، حفظ خونسردی و تصمیم‌گیری صحیح خلبان که به نجات معجره‌آسای جان ۱۵۵ انسان انجامید، اعتماد کمک خلبان به کاپیتان ِ پرواز، هراس مسافران ِ گیر افتاده در هواپیمایی درحال غرق شدن و عاقبت نجات همه سرنشینان توسط نیروهای مسئول شدیدا منطبق بر حقیقت است و به درستی نشان داده شده.

بعد از این که کاپیتان سالی هواپیما را می‌گردد و از این که کسی جا نمانده مطمئن می‌شود و به بیرون می‌پرد، تداعی‌کننده نگرانی کاپیتان کشتی فیلم تایتانیک، ادوارد اسمیت است که خود را مسئول حفاظت جان سرنشینان کشتی می‌دانست و هر چه سعی کرد، نتوانست جان همه مسافران را به‌مانند خلبان سالی حفظ کند.(۱)

در جلسه‌ی بررسی مشکل هواپیما و ثابت شدن وجود خطا یا عدم خطا از سوی کاپیتان سالی در وزارت راه و ترابری، زمانی‌که همه چیز دال بر خراب نبودن هر دو موتور دارد و شبیه‌سازها می‌گویند که خلبان می‌توانسته هواپیما را روی باند بنشاند، مسئله زمان به‌کمک کاپیتان ِ باهوش می‌آید و او ثابت می‌کند که در کثری از ثانیه،‌ بهترین تصمیم را گرفته‌است. محرز شدن خرابی هر دو موتور هم مهر تاییدی بر تصمیم درست کاپیتان ِ قهرمان می‌زند.

در نهایت با تقدیری که کاپیتان از کمک خلبان، خدمه، مسافران، تیم نجات، مسئولان کنترل ترافیک و… می‌کند، باید صفت شرافت را هم به صفات آقای چسلی سولنبرگر اضافه کرد.

برای تام هنکس در نقش پرسوناژی آرام و کم حرف، چاره‌ای جز بازی با چهره و نشان دادن حالات با حرکت چشم در سکانس‌های حساس درون ِ کابین که فضای بسیار کمی برای حرکت دارد، باقی نمی‌ماند و طبق معمول شاهد نقش‌آفرینی بی‌نقص و استادانه او هستیم. اوج بازی خارق‌العاده‌اش را زمانی می‌بینیم که به کاپیتان خبر می‌رسد تمامی مسافران و خدمه پرواز سالم و زنده هستند.

استفاده بیشتر از صداهای محیطی و بهره‌گیری کم از موسیقی ملایم فیلم، مخاطب را وارد ماجرا و فضای هیجانی آن می‌کند و باعث می‌شود داستان، به ماجرای حقیقی‌ای که فیلم از روی آن ساخته شده، کاملا نزدیک باشد.

مدیر فیلم‌برداری فیلم‌های ایست‌وود، تام استرن، با استفاده از زوم این و زوم آوت‌های نرم و شلاقی، توانسته به‌خوبی صحنه‌های ملودرام و هیجان‌انگیز فیلم را از هم تفکیک کند. بهره‌گیری از زوایای مختلف فیلم‌برداری به‌خصوص نماهای لو انگل و لانگ‌شات‌هایی ناب از شهر نیویورک، بر جذابیت بصری فیلم افزوده و استرن مجددا خود را فیلم‌برداری خلاق و مسلط نشان داده که محدودیت فضای کار در کابین هم مانعش نمی‌شود. بخش‌های شبیه‌سازی و مونتاژ هم عملکردی خوب و قابل قبول دارند.

فیلم سالی یک اثر بسیار خوب و نه عالی از کلینت ایست‌وود ِ کهنه‌کار است؛ اما وفاداری او به اصل ماجرا و به تصویر کشیدن هر چه نزدیک‌تر به واقعیت ِ اتفاقاتی که برای پرواز ۱۵۴۹ و سرنشینانش افتاد و تمام جهان به‌صورت زنده شاهد آن بودند، قابل تقدیر است.

 پی‌نوشت:

۱) به این علت تنها به پرسوناژ ادوارد اسمیت در فیلم تایتانیک (۱۹۹۷) اثر جیمز کامرون اشاره شد که کسی درباره مرگ کاپیتان اسمیت حقیقی در شب غرق شدن تایتانیک اطلاعات کاملی ندارد. رابرت بالارد در کتابش مدعی شده که او قصد داشته ۱۰ دقیقه قبل از غرق شدن کشتی به عرشه برود. عده‌ای هم در مورد مرگ کاپیتان اسمیت معتقدند که او به داخل آب شیرجه زده و یک کودک را به سمت قایق نجات برده. جسد ناخدا اسمیت هیچ وقت پیدا نشد.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *