خانه / نقد فیلم / لانتوری (۱۳۹۴)

لانتوری (۱۳۹۴)

لانتوری (۱۳۹۴) (۱) (۲)

نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده: رضا درمیشیان
ژانر: اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۵ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

یک چشم، دو چشم، چشم در برابر چشم (۳)

لانتوری داستانِ عشق و جنون در بستر جامعه‌ای بیمار و سیاست‌زده، فیلمی که دیدنش سخت است و اگر زن که باشی، تماشای‌اش سخت‌تر هم می‌شود.

لانتوری
لانتوری

فیلم با شستن صورت مریم (مریم پالیزبان) آغاز می‌شود و این شستن صورت، نه حال خوشی به مریم می‌دهد و نه به مخاطب. در حقیقت، بیننده از همان لحظه‌ی نخست، وارد فضای تاریک و غم‌‌بار فیلم می‌شود.

روایت قصه، مستندگونه‌ست. وکیل، جامعه‌شناس، مغازه‌دار، جلادی در لباس پزشک، خبرنگار، رئیس، همکار، دوست و … یک گروه از راویانند و راویان دیگر، شخصیت‌های اصلی‌ هستند و گاهی این روایت‌ها و توضیحات، بیش از حد هستند و حوصله سربرند.

گروه لانتوری، متشکل از پاشا (نوید محمدزاده)، باران (باران کوثری)، مهدی (مهدی کوشکی) و بهرام (بهرام افشاری)، دزدها و تیغ‌زن‌هایی حرفه‌ای‌اند که در ابتدا به نظر رابین هود و جان کوچولوهایی مدرنند؛ اما بعد معلوم می‌شود که عقده‌هایی عمیق از جامعه و زندگی‌شان دارند و همین باعث عصیان‌شان شده‌است.

معضلات و مشکلات جامعه، در بطن فیلم مطرح می‌شوند تا بدانیم و نگوییم که مشکل بقیه درد من نیست که همین درد، روزی گریبان‌مان را به نحوی می‌گیرد؛ خواه گریبان خودمان، خواه آشنای‌مان را و خواه هموطن‌مان را.

مایه‌هایی از طنز در دیالوگ‌هاست که خوب هستند و کمی فضای تلخ فیلم را، تعدیل می‌کنند.

شخصیت‌پردازی‌ها متوسط است، نه خوب و نه بد. قهرمان و ضد قهرمانان فیلم، آدم‌هایی معمولی‌اند که گاهی رفتارشان کاملن متناقض؛ اما قابل قبول است. شخصیت‌های فرعی هم همین‌طور، جز سعید (بهرنگ علوی)، که یک آقازاده با فساد اخلاقی‌ست و اصلن معلوم نیست بین این همه خانم‌های آلامُد امروزی که به نظر با سلیقه او بیشتر جور است،‌ چرا مصرانه زنی چون مریم را برای ازدواج انتخاب کرده. اصلن مریم زنی نیست که با امثال سعید، حتی یک‌بار هم بیرون رود، چه رسد که رابطه‌شان، دو ماه طول بکشد در نتیجه سعیدِ قصه، خوب از آب درنیآمده و شعار گونه می‌نماید. انگار فیلم‌ساز خواسته به هر نحوسی شده، پای یک آقازاده را وسط بکشد و به امثال آن‌ها حرفش را بزند و با آنان تسویه حساب کند.

لانتوری
لانتوری

آیا زدن حرف‌های سیاسی در فیلم لازم بود؟ بله. هر جا شخصیت‌ها خواستند حرف سیاسی بزنند، حضور یک ناظر را در پشت تصویر حس می‌کردیم که شاید نگاهش کافی بود تا شخصیت‌ها حرف‌شان را ادامه ندهند و سکوت کنند. در این‌که فضای اجتماعی ایران با سیاست گره خورده و هر صدای معترضی به هر موضوع اجتماعی و سلامت و.. بریده می‌شود و انگ سیاسی‌کاری به طرف چسبانده می‌شود شکی نیست؛ ولی ممکن است این فکر پیش آید که پرداختن به چنین مسئله‌ای در لانتوری محلی از اعراب ندارد؛ اما فقط کافی‌ست تا توجه شود به ماجرای تلخ اسیدپاشی‌های اصفهان که نه‌تنها اسیدپاش‌ها دستگیر نشدند، بلکه صحبت و اعتراض به این عمل شنیع هم جرم تلقی و برای برخی از معترضان زندان‌های طویل المدت بریده شد؛ البته که درمیشیان کمی در این‌باره زیاده‌روی کرده و مغازه‌دار (نادر فلاح) که لباس پوشیدنش یادآور رئیس‌جمهور سابق است و حرف از گوجه‌فرنگی می‌زند بر این یادآوری تاکید می‌کند،‌ خیلی هم نماینده‌ی قشر مغازه‌دار نیست و بیش‌تر به قول خودش از همان دلواپسان است و این یکی از لغزش‌های فیلم است که با این شخصیت اتفاق می‌افتد. فیلمی که قرار است بی‌طرف باشد و انصافن از عهده‌ی بی‌طرفی در مورد مسئله‌ی قصاص خوب برآمده، اینجا چندان موفق نیست. شخصیت مغازه‌دار به گونه‌ای‌ست که مخاطب در برابرش جبهه می‌گیرد و به نظر می‌رسد، او از قبل توسط خودِ فیلم‌ساز، قضاوت شده.

هربار که پاشا تغییری در موهای‌اش ایجاد می‌کند، جهت زندگی‌اش هم دست‌خوش تغییر و تحول می‌شود و در اثر این تحولات با جنبه‌های دیگری از او آشنا می‌شویم: کودکی که شبیه مردان است و با اولین چاقو زدن به فردی بی‌گناه،‌ عوض زنگ زدن به آمبولانس و فرار، می‌نشیند و زارزار گریه می‌کند، عاشق شدنش هم که اصلن عشق نیست، جنون است. شاید مریم واقعن برای پاشا کاریزما دارد و شاید هم پاشا خیال می‌کند با داشتن مریم در کنارش نیاز عاطفی‌اش به مادر، خواهر، دوست و همراه و در یک کلام خانواده‌ی نداشته‌اش رفع می‌شود و چنین احساسی در او جنون ایجاد کرده. هر چه که هست،‌ پاشا مجنون است؛ ولی آیا مریم هم لیلی‌ست؟ باران چطور؟

باران، زنی مستقل که کسب و کار خودش را دارد، عمیقن عاشق پاشاست و ضلع سوم این مثلث عشقی‌ست. پاشا خودش هم می‌داند عشق باران را. عشق باران در نگاهش، در کلامش، در همراهی‌اش با پاشاست. آنقدر عاشق که به مریم التماس می‌کند عوض چشم‌های پاشا، چشم‌های او را بگیرد. چشم‌هایی که حسادت زنانه باران، کورشان کرد. صورت، آرزوها، آینده، همه رفتند و جای‌شان را خشم، کینه، نفرت، درد، سوختگی روح و جسم گرفت تا جایی‌که مریم می‌گوید: “همه زندگیم دیدن، خوندن و گوش کردن بود. من مُردم. الآن زنده زنده زیر خاکم.”

لانتوری
لانتوری

درمیشیان در ایجاد تعلیق مخصوصن در سکانس اسیدپاشی موفق عمل کرده. استفاده از دو بطری – عرق و اسید – نفس مخاطب را بند می‌آورد و اسیدپاشی را چون قتل نفس، به نحوی دیگر، شکلی دیگر، شنیع‌تر، بدتر و قبیح‌تر در برابر  چشمان مخاطب ترسیم می‌کند.

بعد از اسیدپاشی، بر روی صورت مریم تاکید می‌شود. نگارنده این تاکید را خوب یافته زیرا معتقد است باید تصویر این جنایت، دیده و راجع‌به آن حرف‌زده شود. البته که شاید برخی طاقت نداشته باشند و سینما را ترک کنند و دیگری زیر لب به خودش بد و بیراه می‌گوید که چرا به تماشای این فیلم نشسته و به خودش لقب “خودآزار” می‌دهد – نگارنده در سینما با چشم خود ترک سالن از جانب برخی مخاطبان را دید و با گوش خود ناسزا گویی یکی دو تن به خودشان را شنید!ـ؛ اما در آخر تشویق اکثریت نشان می‌دهد که فیلم، قدمی بلند و محکم رو به جلو برداشته تا سینمای اجتماعی ایران را از لوپی خسته‌کننده و تکراری، برهاند و صدای همگان باشد، نه فقط طیفی خاص. و بر فرض که پاشا دیوانه است و ما هم در سلول زندان و سلول تنهایی‌اش، عدم تعادل او را به وضوح می‌بینیم؛ ولی آیا این دلیل می‌شود که جلوی سخن گفتن از چنین جنایتی گرفته شود و مشکلات روحیِ عده‌ای زن آزار و مرد آزار که روی انسان‌ها اسید می‌پاشند سیاسی تلقی گردد؟ نه! باید گفت و حرف زد و نقد کرد و روشنگری کرد و نشان داد چنین بی‌عدالتی‌هایی را، باید فریادشان زد.

مریم ِ مددکار اجتماعی، که به بخشش معتقد بود، حالا نمی‌تواند ببخشد. بی‌تاب است. جیغ می‌کشد. وجودش درد است و خودش می‌خواهد قصاص کند. او مسر است و مطمئن و اوج فیلم و هدف نهایی آن در سکانس قصاص رخ می‌دهد، این نقطه‌ی طلایی و خاص که مریم، انتخاب می‌کند و بزرگوارانه،‌ می‌بخشد. “می‌خوام پاشم. می‌خوام زندگی کنم. حالا راحت می‌تونم رضایت بگیرم.”

و این‌چنین لانتوری، یک فیلم با ریتم خوب، گریم هنرمندانه، موسیقی مناسب با حال و هوای فیلم و شدیدن تاثیرگذار، بازی‌های خوب و انتخاب به‌جای بازیگران عرصه تئاتر که همگی‌شان از این تجربه سینمایی، سربلند بیرون آمده‌اند و جسارت قابل تحسین رضا درمیشیان، به یکی از متفاوت‌ترین درام‌های اجتماعی سینمای ایران تبدیل شده‌است. فیلمی غریب و به یاد ماندنی.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «لانتوری» اینجا کلیک کنید.

۲) معنای واژه لانتوری: به افراد تازه کار، کارنابلد و ناکارآمدی گفته می‌شود که پرمدعا نیز هستند./ فردی در مرتبه‌ی پایین جامعه.

۳) نام این نقد، وام گرفته از کتاب “چشم در برابر چشم”، زندگی‌نامه‌ی “آمنه بهرامی نوا” است که در آلمان انتشار یافت.

۴) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد «حادثه اسیدپاشی‌های زنجیره‌ای در اصفهان» اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *