خانه / نقد فیلم / نفس (۱۳۹۴)

نفس (۱۳۹۴)

نویسنده و کارگردان: نرگس آبیار
تهیه‌کننده: محمدحسین قاسمی / ابوذر پورمحمدی / شرکت نورتابان

ژانر: درام / اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۱۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

 سیمرغ که می‌آید،‌ پیله پاره می‌شود 

بهار(ساره نورموسوی)، نقاشی کودکانه‌ای می‌کشد و همراه با شروع فیلم، مخاطب را وارد دنیای کودکانه و رنگارنگش می‌کند. “شلخته” اسم دیگر بهارست، اسمی که نادر، کمال و مریم،‌ برادرها و خواهر کوچکش روی او گذاشته‌اند.

بهار با زبان ِ شیرین کودکانه و صادقانه‌اش، زندگی خانوادگی‌اش را برای‌مان تعریف می‌کند. داستانی زمخت و خارج از تحمل کودکی مانند او که در بین باران پرهای بالشت، شاید لحظه‌ای، کمی تلطیف شود.

نفس
نفس

غفور (مهران احمدی) پدر بچه‌هاست و بیوه مادرشان، بی‌بی صفا. افسر خانم یا ننه‌آقا (پانته‌آ پناهی‌ها) نامادری دلسوز غفور است و سعی دارد برای بچه‌ها مادری کند. با تمام مشکلات و نداری‌ها،‌ جدا از بدخلقی‌های گاه و بی‌گاه افسر خانم و روش تربیتی غلطش با بازی بی‌نظیر خانم پناهی‌ها، با خانواده‌ای پر جمعیت و صمیمی طرف هستیم. مریضی پدر، بعضی وقت‌ها بهار را نگران می‌کند. او که تجربه تلخ از دست دادن مادر را داشته، از نبود ناگهانی پدر هم می‌ترسد. آرزویش دکتر شدن است تا سرفه‌های بیماران و پدرش را خوب کند.

بهار باهوش است، خیال‌پردازست و تشنه‌ی یادگیری. گرچه گاهی معنی حرف‌ها، واژگان و واقعیت‌های دنیای آدم بزرگ‌ها را نمی‌فهمد؛ اما بیشتر از هم‌سالانش می‌داند و بزرگ‌تر از سنش می‌اندیشد. پاکی بهار، نگاه معصومانه، حاضر جوابی و چهره‌ی بانمک و گردش، مخاطب را شدیدا تحت تاثیر قرار می‌دهد. داستان فیلم نفس،‌ حول دنیای حقیقی و مجازی‌ ذهن بهار می‌گردد که او از حقایق روز و جامعه، خانواده و کتاب‌های دایی‌اش، سید حسین، خلق می‌کند.

ذهنیات بهار را با کارتون‌هایی می‌بینیم که با سبک هالیوودی ِ آشنا در ذهن‌مان و اَنیمه ژاپنی فرسنگ‌ها فاصله دارد. درست مانند این است که کودکی کشیده باشدشان، مثلا خود بهار. تخیل هم کم و بیش در این پویانمایی‌ها وجود دارد. چیزی که بخش‌های کارتونی فیلم را جذاب می‌کند،‌ برداشت‌های بامزه بهار از ماجراهاست که در قالب دیالوگ و تصویر بیان می‌شود و بیننده را به خنده می‌اندازد. دنیای خیالی که بهار برای خودش با زشتی‌های این جهان ساخته‌است، او را از تنهایی‌اش در بین آن همه شلوغی می‌رهاند. مشکلات جدیدی که او کم‌کم با آن‌ها آشنا می‌شود، از وضعیت بد خانوادگی عمویش گرفته و بی‌قراری زن عمویش بابت هوو، با بازی بی‌نقص خانم شبنم مقدمی، تا شکنجه پسر عمو به‌خاطر عقیده و آزادی‌خواهی و انقلاب و جنگ و…، همه و همه مسائل ناخوشآیندی‌ست که روح بچه را می‌آزارد و باعث می‌شود بهار بیش‌ از پیش به دنیای مجازی‌اش پناه ببرد.

عزاداری تاسوعا و عاشورا، که در فرهنگ ایرانیان ریشه دوانده، در فیلم به تصویر کشیده می‌شود. مراسمی که بهار، هم قبل از انقلاب با ببری خان (جمشید هاشم‌پور) و خانواده‌اش و هم بعد از انقلاب در یزد تجربه‌اش می‌کند. خلوص در هر دو مراسم موج می‌زند. قیاس دیگر فیلم به مسئله آموزش مربوط می‌شود و نحوه آموزش را به چالش می‌کشد. تنبیه‌بدنی، داد و فریاد و چهره‌های عبوس آموزگاران، دل بیننده و بهار را برای خانم معلم (گلاره عباسی) زیبا و مهربان ‌ِ اول فیلم تنگ می‌کند. آموزش قرآن هم فرق چندانی با تربیت افسر خانم ندارد و هراس و گریز بزرگ و کوچک را موجب می‌شود، چه برسد به بهار.

متاسفانه از نیم‌ساعت اول فیلم، سرگیجه‌ام شروع شد. فیلم‌برداری روی دست، دقیقا مناسب فیلم نفس است و شکی در آن نیست که برای نشان دادن شیطنت و ورجه‌ وورجه‌ی کودکان فیلم و علی‌الخصوص بهار، به این نوع فیلم‌برداری نیاز است؛ اما به‌نظر می‌رسد آقای ساعد نیک‌زاد به‌عمد دوربین را جدا از حرکات نرمال، تکان تکان می‌دهند و باسرعتی سرسام‌آور افقی می‌چرخانند تا حتما چشم مخاطب درد بگیرد. حالت کلافه‌گی که به من دست داد،‌ درست مانند زمانی بود که فردی کنترل تلویزیون را در دست می‌گیرد و کانال‌ها را پست سر هم و بی‌وقفه عوض می‌کند و شما هم مجبور به تحمل هستید. در عوض صداگذاری فیلم، مخصوصا در بخش تاپ‌بازی بهار، بسیار خوب عمل کرده‌است و بعد از آن اتفاق، تازه دلیل شنیدن همه‌ی گفتارهای قدیمی و صداهای مختلف مانند آژیر خطر را متوجه می‌شویم.

بهار نگاه می‌کند، کتاب می‌خواند، داستان‌ها را در ذهنش ثبت و تصورشان می‌کند، شخصیت‌ها را هم در خیالش کم و زیاد می‌کند. در اکثر قصه‌ها خودش را شخصیت اول زن قصه می‌بیند و ناجی‌اش را طاهر، پسر خاله‌ای که دوستش دارد. این پروسه با داستان‌های مختلف و در موقعیت‌های گوناگون تکرار می‌شود و تکرار می‌شود و بعد از چند بار تکرار، ممکن است از خودتان بپرسید که بالاخره قرار است چه شود؟ داستان نفس، چطور می‌خواهد تمام شود؟ متاسفانه در میانه، فیلم کسل کننده می‌شود و این تکرارها کمی آزار دهنده؛ اما پایان ِ بسیار خوب و غیرقابل پیش‌بینی فیلم، جبران مافات می‌کند.

به خود می‌آیید و متوجه می‌شوید که بعد از آن همه مقدمه‌چینی که مرگ را ناخودآگاه به شما یاد‌آور می‌شود، بهار با شادی و آواز در بین این همه غم،‌ روی آن تاپ ِ لق، رهایی یافته. آرزوها و رویاهایش، مانند قایق ِ جایزه، از بند  ِ سکون خلاص شده و روی آب جاری و رها شده از زندان لوله، روان می‌شود. بی‌شک در آسمان بهار شده و با سیمرغ، مرده‌ها، بدری، سامسون،  غربتی‌ها و … جشنی بزرگ به‌پاست.

حالا بدون بهار، نطق کسی باز نمی‌شود و نفس کسی هم در نمی‌آید؛ اما بهار هست، حضور دارد. حضورش آن‌قدر پررنگ است که در تلویزیون اعلام می‌کنند، بهار نوروزی، ۹ ساله از تهران، خانم دکتری شده که مریض‌ها را درمان می‌کند.

از سرفه‌های غفور خبری نیست، دیگر هم کسی جلویش را برای رفتن به جبهه نمی‌گیرد. غفور، به دفاع از وطن می‌رود تا همچنان قهرمان بهار بماند و قهرمان بهارهای دیگر هم بشود.

در فیلم نفس، بهار نوروزی، نماینده هزاران هزار کودک ِ قربانی جنگ‌‌ است. کودکانی با استعداد، با آینده‌ای روشن، شاد و سرشار از زندگی که جدا از ملیت، در گذشته و حال، زیر آتش جنگ، به مهمانی ابدی خالق مهربان می‌روند. خانم آبیار عزیز، اولین فیلم‌سازی‌ست که با ظرافت خاص ِ زنانه، صرفا به موضوع کودکان شهید در سینمای ایران توجه کرده‌اند. توجهی که شایسته تقدیر و تشکر است.

… و بهار،‌ بعید است که روزی این شیرین زبان ِ شلخته‌ی لپ گلی، از ذهن‌تان پاک شود.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *