خانه / نقد فیلم / والدراما (۱۳۹۴)

والدراما (۱۳۹۴)

والدراما(۱) (۱۳۹۴)

کارگردان: عباس امینی
نویسنده: عباس امینی / حسین فرخزاد
تهیه‌کننده: مجید برزگر
ژانر: اجتماعی / درام
محصول: ایران
مدت: ۸۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

سفری از نوجوانی به بزرگ‌سالی 

شاید عده‌ای معتقد باشند فیلم‌هایی چون والدراما، نباید ساخته شوند و اگر هم ساخته شوند، نباید در خارج از کشور نمایش داده شوند. همان عزیزانی که این دست فیلم‌ها را فیلم‌های سیاه‌نما از جامعه‌مان می‌خوانند و با این حرف‌شان، خیلی‌ها از جمله مرا به خنده می‌اندازند، خنده‌ای تلخ.

اگر همگی ما معتقدیم که رسالت هنرمند، نشان دادن وقایع حقیقی جامعه و درد و معضلاتی که مردم با آن‌‌ها دست به گریبان‌اند، باید گفت که کلیه عوامل فیلم والدراما، رسالت‌شان را در حد کمال به انجام رسانده‌اند.

پس باید گفت، باید تصویر کرد، باید پافشاری کرد، باید انتشار داد تا بالاخره صدا، شنیده شود و شاید باری از روی دوش جامعه و مردم، کم گردد.

والدراما
والدراما

فیلم والدراما، در مورد بچه‌های معصومی‌ست که بدون شناسنامه و مدرک شناسایی بزرگ می‌شوند. بچه‌هایی که معضل هویت نداشته‌شان، هر روز با آن‌ها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. بچه‌هایی که مورد انواع و اقسام سوءاستفاده‌ها قرار می‌گیرند. از کار غیر قانونی با حقوق کم و خوردن حق‌شان گرفته تا زورگویی کارفرما و در برخی موارد متاسفانه ضرب و شتم و آزار جنسی. بچه‌هایی که بی‌خانمانی، فقر، اعتیاد، سر خوردگی، خودفروشی و… شدیدا تهدیدشان می‌کند.

عتیق معروف به والدراما (حامد علی‌پور) یکی از این بچه‌هاست. نوجوانی که در طول حدودا پانزده سالی که از عمرش می‌گذرد، سختی‌های زیادی را متحمل شده؛ ولی دلخوش به موهای فرفری‌اش است و پیراهن شماره ده تیم ملی کلمبیا. آرزویش هم این است که مانند اسطوره‌ی تیم ملی کلمبیا، والدراما، فوتبالیست شود.

عتیق کودک کار است. بچه‌ای صاف و صادق و مهربان. خیلی زود اعتماد می‌کند و بسیار بخشنده است. او به دنبال هویتی می‌گردد که آن را ندارد و با دل بستن به این‌که بالاخره می‌تواند روزی مانند والدراما شود، در خیالش، برای خود هویت جعلی ساخته، چرا که جامعه و کشور، حاضر نیستند هویت حقیقی‌اش را از راه قانونی و صحیح به او اعطا کنند.

عتیق برای ثبت‌نام در کلاس فوتبال، نیازمند دو چیز است، شناسنامه و پول. عتیق هیچ‌کدام‌شان را ندارد.

اما او هدف دارد، پس سعی می‌کند به هر نحوی شده پول را بدست آورد، با شرط‌بندی، کار اضافه و غیرقانونی. همین‌جاست که اتفاقی می‌افتد و زندگی عتیق، وارد یک فاز جدید و ناخواسته می‌شود. اتفاقی که بسیار آهسته و طبیعی می‌افتد. درست مثل زندگی واقعی، قرار نیست اگر لیوانی بخواهد شکسته شود، از قبل این را بدانیم یا پس از شکسته شدن آن، موسیقی دراماتیک پخش شود. آنچه‌که در مورد فیلم والدراما، بسیار دوست دارم، همین واقعی بودن و بی‌آلایشی فیلم است.  همین است که باعث می‌شود به راحتی این فیلم را بپذیریم و با آن همزاد پنداری کنیم.

عتیق به تهران می‌آید و محو این کلان شهر می‌شود. نوجوانی ساده که از شهرستان به تهران آمده و بعد از ذوق‌های اولیه در مترو، حالا نمی‌داند که باید کجا برود یا به چه کسی اعتماد کند. او در مترو فروغ (نفیسه زارع)، یک دختر کار را می‌بیند. فروغ دختر خوبی‌ست و بعد از رفع سوء تفاهم‌ها به عتیق کمک می‌کند.

عتیق یک آبادانی غیرتمند است و همین شهرستانی بودن و گاهی عربی حرف زدنش است که جذابیت خاصی به او می‌دهد و باعث می‌شود لحظه‌ای فکر کنیم، شرایط بد، می‌تواند برای شهرستانی‌ها و مردم مناطق محرومِ چقدر سخت‌تر باشد.

او یکی از تنها دارایی‌هایش را که برایش عزیز است به فروغ می‌بخشد. با فروغ صادق است، او را دوست دارد، فروغ هم بی‌میل نست؛ اما او هم مورد سوءاستفاده افراد دیگر قرار گرفته. دختری که خیلی‌ها به او نظر ناپاک دارند. اتفاقی پلید و بی شرمانه که برای خیلی از دخترهای کار،‌ بی‌سرپرست یا بد سرپرست می‌افتد.

والدراما
والدراما

فیلم‌نامه بی‌نقص و بدون دادن اطلاعات اضافی، آرام و دقیق، با انسجام پیش می‌رود. داستان حول نداشتن شناسنامه برخی بچه‌های معصوم وطن‌مان می‌گردد؛ ولی در فیلم‌نامه به معضلات و مشکلات بزرگ‌تری هم اشاره می‌شود. مانند شهرداری که عوض اسکان این بچه‌ها و رسیدن به داد دل‌شان و ایجاد شغل و…، با تحقیر و توهین و غصب مال ِ آن‌ها، تنها صورت مسئله را پاک می‌کند، مانند برخی از مردم جامعه که الکی برای کودکان کار دل می‌سوزانند و فقط حرف می‌زنند؛ اما در عمل حتی کمک کوچکی به آنان نمی‌کنند، مانند جامعه‌ای که این بچه‌ها را با بی‌رحمی طرد می‌کند، مانند فقر و بدبختی که گریبان بخش عمده‌ای از مردم جامعه را گرفته و در همان حین که شاهد بدبختی انسان‌های فقیر و اعتیاد و نابه‌سامانی زندگی‌شان هستیم، خبر اختلاس‌ها با ارقام نجومی در پس زمینه‌ی فیلم از رادیو پخش می‌شود، مانند این‌که با مبلغ سیصد هزار تا یک میلیون تومان می‌شود غیر قانونی شناسنامه خرید؛ ولی اگر بخواهید قانونی برای گرفتن شناسنامه اقدام کنید، در هزار توی پرونده‌ها و ادارات دولتی، تا سالیان سال سرگردان می‌شوید. این‌ها همه، حقیقت‌های تلخ و گزنده‌ی جامعه‌مان است که باید برای رفع‌شان تلاش شبانه روزی و بی‌وقفه شود.

بعد از مردن زن معتاد، عتیق که کم‌کم با حقیقت‌های زشت‌تر زندگی آشنا می‌شود، نمی‌خواهد کودک ِ بی‌شناسنامه، به واسطه‌ی سودجویان و سرپرست‌های بد، با آینده‌ای وحشتناک مواجه شود. او باید دوباره تصمیم بگیرد؛ اما این بار روی تصمیم‌اش خوب فکر و در نهایت، آن را عملی می‌کند.

عتیق غیر از فروغ، در این مدت، تنها یک انسان خوب دیگر را در تهران شناخته، پس تصمیم می‌گیرد که کودک را به دست او بسپارد. کودکی که آن‌قدر برای عتیق عزیز است که لباس محبوبش را هم از تن او در نمی‌آورد. عتیق نمی‌خواهد این کودک معصوم، والدرامای دوم کشورمان شود.

بازی‌ها بسیار قوی و زیرپوستی‌ست. تمامی بازیگران فیلم، علی الخصوص آقای علی‌پور و خانم زارع، چنان در نقش‌شان فرو رفته‌اند که فکر می‌کنید شاهد یک مستند از زندگی انسان‌های درد کشیده‌ هستید که این مسئله بر می‌گردد به پیشینه‌ی مستندسازی آقای امینی در گذشته و خوب بازی گرفتن از بازیگران.

فیلم از صداهای محیطی، خیلی خوب بهره برده‌ است. موزیک گاهی در متن فیلم شنیده می‌شود؛ ولی در دو سکانس نقش پر رنگی به خود می‌گیرد. یکی سکانس رقص عتیق که بعد از مدتی موسیقی شاد جنوبی آزار دهنده می‌شود و مخاطب دوست دارد موزیک زودتر تمام شود و دیگری سکانسی که عتیق با شناسنامه‌ی جعلی، احسان موسوی شده است.

فیلم‌برداری روان و بدون ریسک، برای فیلمی که باید روی سوژه‌ی اصلی آن تمرکز کرد، کاملا مناسب است و هم‌چنین استفاده از نمای کلوزآپ بازی زیر پوستی بازیگران و میمیک صورت‌ها را بهتر نشان داده است.

جدا از تمامی پیام‌های مثبت و آگاهی‌دهنده‌ی فیلم والدراما، توجه‌ای خاص به قبول سرپرستی کودکان بی‌سرپرست و بد سرپرست صورت گرفته است. کاری مثبت و خداپسندانه که امید است با تسهیل روند واگذاری سرپرستی این فرشتگان ِ زمینی به افراد موجه، در محیطی سالم و درخور، رشد کنند.

در نهایت، والدرامای سابق، دیگر نه آن موهای بلند رنگ شده و نه لباسش را دارد. او سفری از نوجوانی به بزرگ‌سالی کرده و با هویت جعلی، می‌رود تا شاید روزی بالاخره صاحب هویت حقیقی‌اش شود.

پی‌نوشت:

۱) کارلوس آلبرتو والدراما پالاسیو (زاده سال ۱۹۶۶ در کشور کلمبیا) که به نام ال‌پیپه (بچه) نیز شناخته می‌شود، بازیکن فوتبال سابق کلمبیاست. عمده معروفیت او به خاطر موهای طلایی‌اش و هم‌چنین پاس‌های تک‌ضرب و دقیقش بود. او در سه دوره جام‌جهانی فوتبال کاپیتان تیم ملی کلمبیا بود و از سوی فیفا به‌عنوان یکی از صد بازیکن برتر قرن بیستم انتخاب شده‌است.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *