خط خطی

«خنیاگران» به این عکس نگاه می‌کنم، ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه می‌زند.. هم‌زمان به یاد آهنگ «نینوا» می‌افتم، «ایرانِ من»، «شب‌نورد» و «شهرِ خاموش».. حس مبهمی دارم؛ غرور، شادی و آرامش در من توامان شده‌اند. تکه‌هایی از فیلم “بزم و رزم” در سرم می‌درخشند، چه خون‌ِ دل‌ها خورده و چه …

«عشق من» فرقی نداشت سرِ فیلم‌برداری باشند، پشتِ صحنه یا گوشه‌ای پرت و دنج و خلوت و کاملن دور از دنیایِ سینما؛ در نگاه آن دو بهم، تحسین و دلدادگی موج می‌زد. نامزدی‌شان تلخ بهم خورد و جداییِ دستان‌شان، هر دوی آن‌ها را شکست؛ ولی مرگِ فرزند، اشنایدر را خُرد …

«آلن دلون» یهودستیز است، هموفوب است، غرور زیادش سال‌هاست که از محبوبیتش در فرانسه کاسته، به گفته‌ی خودش زنانش را کتک می‌زده و البته باز به‌قول خودش کم از دست زنان نکشیده و سیلی نخورده؛ گاهی که از خودش حرف می‌زند نمی‌گوید من، می‌گوید دلون.. او بارها به زنان و …

«معرکه‌گیر» (۱) به‌جای نوشتن قصه‌ی یکی مانده به آخر _”محبوبه”_ صاف رفتم سر وقت قصه‌ی نهایی: “معرکه‌گیر”. کل قصه تو خیابون لاله‌زار (۲) اتفاق می‌افته، کنار سینما متروپل. این قصه رو خیلی دوست دارم و از وقتی نوشتن این کتاب رو شروع کردم برای این ته‌تغاری، نقشه‌ها داشتم و بارها …

نوشتن از «چرنوبیل» ساده نبود.. (۱) (۲) اون شب طبق معمول که سر شام فیلم و سریال می‌بینیم نشستیم تا سه قسمت اول چرنوبیل رو تماشا کنیم. فقط چند ثانیه لازم بود؛ سکانس اول و اون یک خط دیالوگ لعنتی کار خودش رو کرد. چرنوبیل شروع نشده، من رو مجذوب …

«شکست یک ایدئولوژی» فعلا کاری به سریال بسیار بد، شلخته، کولاژ شده، بدون فرم و بی‌محتوای “ممنوعه” (۱) ندارم، آن بماند برای آخر متن. برویم سر وقت قسمت اول سریال “نهنگ آبی” (۲) که در آن با یک مشرقیِ ـ نقش اول فیلم‌ها و سریال‌های فریدون جیرانی، همیشه نام‌خانوادگی مشرقی دارند. …

سوپاپ‌های اطمینان در طرح‌های مختلف با گارانتی گویند: «تاجری نیک‌نام و پاک‌دست، در آشفته بازار تجارت و زندگی، حاضر به غش کردن از برای زیادت دارایی و مِکنَتش نشد تا حرام نبَرد و نخورد و اعتبارش ملوث نگردد و آبرو و شرافتش را حفظ کرده، نبازدشان. چون نیت چنین کرد …

هنرمند، منتقد، مخاطب نه سخت است و نه پیچیده؛ وقتی می‌دانیم که هر اثر هنری، دیالوگی‌ست بین خالقِ اثر و مخاطب، پس نقدِ اثر هم دیالوگی‌ست بین منتقد و مخاطب. هنرمند یا به اثرش ایمان دارد، یا ندارد. اگر ایمان دارد، بعد از اتمام کار، پروژه جدیدش را آغاز می‌کند …

 تلفن همراهم زنگ خورد. شماره را نمی‌شناختم. پاسخ دادم. خانمی از آن طرف خط بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت که آدرس دهید برای‌تان این شماره از مجله‌ی آنگاه را بفرستم. تعجب کردم. پرسیدم: «من سفارش مجله نداده بودم!». سکوت چند ثانیه‌ای خانم، به من فرصت داد تا در ذهنم …

قلب ایران ، لرزید.. «بیستون خوشیت کوچی ارا پکره مه نیشین؟ منه موشم ارا ژاره ل ئاخنکه خار و خمینین..» کرمانشاه، پاوه، ازگله، سر پل ذهاب، قصر شیرین.. هنوز جای زخم ِ دشنه‌ی پر کینه تازی بر تن‌تان بی‌شرمانه خودنمایی می‌کند و التیام نیافته که درد و رنجی دوباره به …