چهطوری یک سوسک را در دست بگیرم (رمان)
به بهانهی انتشار نسخهی الکترونیک و بدون سانسور کتاب «چه طوری یک سوسک را در دست بگیرم»:

یک سال و چهار ماهِ پیش که ناشرِ محترم جهتِ اخذ مجوزِ کتابِ «چهطوری یک سوسک را در دست بگیرم» اقدام و ترجمهام را روانهی ارشاد کرد، خیال میکردم کمتر از دو سه هفته کارهای کتاب انجام شده و بهسرعت چاپ شود. ولی چنین نشد!
اول بعد از حدودِ یکی دو ماه کتاب اصلاحیه خورد، آن هم چه اصلاحیهای! زیاد نبود، ناقابل! در حدِ حذفِ دو سه کلمه و یکی دوجمله که مفهومش میشد پاککردنِ اصلِ نتیجهای که نویسنده میخواست بگیرد!
برافروختم.
با ناشر صحبت کردم؛ گفتم «نمیشود! طرف هشتاد صفحه نوشته که به همان دو کلمه و یکی دو جملهی اصلی برسد، حالا میگویند حذفش کن؟! نمیشود! چه کنیم؟ با که صحبت کنیم؟»
ناشرِ محترم پیگیری کرد؛ پاسخی نبود جز «حذف کنید، برود!»، و نشد که نشد.
از سرِ اجبار و با دلخوری و خشم، کلمهها و جملهها را حذف کردم و آن نسخهی به اصطلاح اصلاحشده! (سانسورشده) را راهی ارشاد کردیم.
و تا اکنون که بیش از یک سال گذشته و دولتِ جدید آمده و وزیرِ اسبقِ ارشاد برگشته سرِ کارش، برای این کتاب نه جوابی گرفتهام و نه مجوزی.
پس، حالا با راحتی و شادمانی، در فروردین ۱۴۰۴، نسخهی -الکترونیک- اصلی و بیسانسورِ این کتاب که خودم بسیار دوستش دارم را رایگان در سایتم قرار میدهم تا شما هم بخوانید و بلکه چون من لذتش را ببرید.
به امید روزی که عملِ زشت سانسور برای ابد از زندهگیهایمان حذف شود.
جهتِ دانلود نسخهی الکترونیک بر روی لینک زیر کلیک کنید:

در زیر بخشی از صحبتهای نویسندهی کتاب، متیو مکسوِل، با خوانندهگانِ را میخوانیم:
«زمانیکه این کتاب را مینوشتم، بارها تو ـ تویی که نمیشناسمت ـ را تصور کردم که قرار است پسرک و سفرش تفاوتی در تو و زندهگیات ایجاد کند. سبک و سنگین کردم که دیگر چه چیزی را با تو به اشتراک بگذارم. از یک طرف، مایلم که خود داستان هر طور که باید رویات اثر بگذارد و من هم خیلی ساده تنها دعای خیرم را بدرقهی راهاش کنم؛ و از طرف دیگر، آرزو دارم که سفری مشابه را تجربه کنی (یا دوباره تجربه کنی)، چرا که گاهی یک دعوت ما را به جایی میبرد که ممکن نبود بدون آن، سر از آنجا دربیاوریم.
در آخر، مطمئنم که این کتاب به دست کسانی میرسد و در قلب افرادی نفوذ خواهد کرد که به آن نیاز دارند ـ ما که آزادیم و رها. اگر این کتاب برایت چنین الهامبخش بوده که نسخهای از آن را با دیگری به اشتراک بگذاری، از سرِ لطف چنین کن.»
«زمانیکه این کتاب را مینوشتم، بارها تو ـ تویی که نمیشناسمت ـ را تصور کردم که قرار است پسرک و سفرش تفاوتی در تو و زندهگیات ایجاد کند. سبک و سنگین کردم که دیگر چه چیزی را با تو به اشتراک بگذارم. از یک طرف، مایلم که خود داستان هر طور که باید رویات اثر بگذارد و من هم خیلی ساده تنها دعای خیرم را بدرقهی راهاش کنم؛ و از طرف دیگر، آرزو دارم که سفری مشابه را تجربه کنی (یا دوباره تجربه کنی)، چرا که گاهی یک دعوت ما را به جایی میبرد که ممکن نبود بدون آن، سر از آنجا دربیاوریم.
در آخر، مطمئنم که این کتاب به دست کسانی میرسد و در قلب افرادی نفوذ خواهد کرد که به آن نیاز دارند ـ ما که آزادیم و رها. اگر این کتاب برایت چنین الهامبخش بوده که نسخهای از آن را با دیگری به اشتراک بگذاری، از سرِ لطف چنین کن.»
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد کتاب «چه طوری یک سوسک را در دست بگیرم (رمان)» اینجا کلیک کنید.