خانه / نقد فیلم / آشوب (۱۳۹۴)

آشوب (۱۳۹۴)

آشوب (۱) (۱۳۹۴)

نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده: کاظم راست‌گفتار
ژانر: اجتماعی / تاریخی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

 ملغمه‌ای از تحریف 

فیلم آشوب با آن که در تبلیغ‌اش می‌گوید پر ستاره‌ترین فیلم تاریخ ایران! است اما خود فیلم هرگز به ستاره‌ی پرده‌های سینمای کشور بدل نمی‌شود. موضوع گیرایی ندارد و از انسجام در فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی صحیح و ریتم درست هم خبری نیست. بیشتر شبیه یک طرح بلند بالاست که هنوز به درستی پرورش نیافته و از کار در نیآمده و بیشتر به درد سریال سازی می‌خورد که از بخت بد، سریال محبوب شهرزاد که در مورد دهه سی و چهل شمسی‌ست چنان خوب کار شده و چنان محبوبیتی بین ایرانیان داخل و خارج یافته که فیلم آقای راست‌گفتار حتی رقیبی پَر وزن هم برای آن سریال به شمار نمی‌آید.

فرهاد معنوی (کوروش تهامی) یک جوان تحصیل کرده در رشته‌ی ادبیات و اهل شیراز است که در تهران آموزگاری می‌کند. از آن‌جایی که بلند پرواز است و آموزگاری خرج او و زندگی‌اش را نمی‌دهد، ابتدا بلیط‌فروشی تئاتر می‌کند و سپس از موهبت الهی خود یعنی صدای زیبایش استفاده می‌کند و در کافه‌ها با نام مستعار آشوب، مشغول خوانندگی می‌شود.

آشوب
آشوب

در این اثناء به کمک دوستش محسن (امیرحسین صدیق) با مردی به نام امتیاز (داریوش فرهنگ) آشنا می‌شود. امتیاز با حکومتی‌ها و افراد سفارت انگلستان حشر و نشر دارد و فرهاد می‌خواهد از طریق او خود را بالا بکشد که با هم‌خانه‌ی او لی‌لی (یکتا ناصر) آشنا شده و دل به او می‌بازد.

خلاصه انحطاط اخلاقی جناب فرهاد خان از اینجا شروع شده و سپس ایشان بعد از فروختن کامل روح و روان و جسم به شیطان رجیم، و دست پا زدن در بین اصول خود و آتو دادن به هزاران نفر و فرو رفتن در منجلاب پلیدی و سیاهی، به وزارت می‌رسند. عجبا!

انصاف چیز خوبی‌ست. این‌که همه‌ی افراد ِ در صدر امور ِ آن دوران و پس از آن بد بودند و از ریز و درشت فاسد و هرزه و در حزب باد، واقعا بی‌انصافی‌ست. هر عزیزی هم که جایی گیر می‌کند، بلافاصله پای سرهنگ و سرتیپ آن زمان را که نمی‌دانم چرا همه‌شان هم معتاد و شیره‌ای بودند! به میان می‌آورد که بچه‌های مردم را می‌گرفتند و به زندان می‌انداختند و شکنجه می‌کردند و چه و چه… . به هر حال فعلا رسم همین است.

در فیلم از تاریخ سخن به میان می‌آید و جدا از کلیه‌ی پرسوناژها که حساب‌شان از دست در می‌رود، تاریخ هم خودش یک کاراکتر مستقل به حساب می‌آید؛ اما آیا روایت تاریخی داستان صحیح است؟

حزب ماک (مبارزه با کلونیالیسم)؟ روشنفکر و نویسنده‌ای به نام موسیو پرنی؟ آیا شعر محبوب ِ مرغ سحر از خانم عاطفه گودرزی (لیلا اوتادی) است؟! پس استاد محمد تقی بهار این وسط چه کاره‌ هستند؟ شاید ایشان شعر عاطفه خانم ِ داستان ِ آشوب را دزدیده‌اند؟!! بعید نیست، چون در ادامه‌ی فیلم، عاطفه شعر فروغ فرخزاد (۲) عزیز را هم به جای شعر خودش به خورد بیننده می‌دهد و پس از آن شعر زیبای استاد هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) (۳) را! این عاطفه خانم عجب شاعری بوده و متاسفانه در آن روزگار مهجور مانده بوده تا که فیلم‌ساز کشف‌اش می‌کند! البته این مورد فقط شامل شعر نمی‌شود بلکه نام کتاب‌های زنده‌یاد صادق هدایت هم در فیلم مصادره شده‌اند. در این فیلم نیما، پدر شعر نو هم مورد مذمت واقع می‌شود و خلاصه بیان می‌شود که چه کسی گفته او پدر شعر نوست! اصلا نیما بی‌جا کرده شعر نو سروده و این سبک را در ایران پایه‌گذاری کرده است! از این نمونه‌ها در فیلم آشوب زیاد است و به هر حال این فیلم از اخلاقیات و انحطاط آن سخن به میان آورده است و احتمالا فیلم‌ساز بزرگوار خواسته‌اند با این آشوبی که راه انداخته‌اند، بیننده با تمام وجود انحطاط اخلاقی را درک کند!

واقعا بی‌حرمتی به نویسندگان و شعرای آن دوره (البته که فروغ در آن دوره کودکی بیش نیست و هنوز آن شعر را نسروده!) و تحریف تاریخ در این حد؟ آن هم تاریخ دهه سی خورشیدی که یکی از مهم‌ترین بخش‌های تاریخ ایران زمین است و به ملی شدن صنعت نفت ایران منجر شد؟ باعث بسی شگفتی و در عین حال تأسف و ناراحتی‌ست.

فرهاد آه ندارد با ناله سودا کند، بعد دفتر روزنامه و مجله می‌زند و برای جناب امتیاز فرش نفیس می‌خرد. پس یا وضعش آن قدرها بد نبوده یا که در آن دوران با حداقل پول هم می‌شده کسب و کاری راه انداخت!

زمانی‌که فرهاد و امتیاز در اتاق مطالعه با هم تنها هستند، در بین کتاب‌های کتاب‌خانه، کتبی به چشم می‌خورند که در دهه‌ی نود خورشیدی به چاپ رسیده‌اند! این هم از آن اشتباهات خنده‌دار فیلم بود؛ ولی بامزه‌ترین قسمت می‌رسد به همان ابتدای فیلم و سکانسی که تیراندازی شده و فرهاد ِ پا به سن گذاشته، کشته می‌شود. درست بعد از تیراندازی و اصابت گلوله به قلب سوژه، تیتراژ روی آهنگی شاد و روحوضی بالا می‌آید و مخاطب را بین خنده و گریه رها می‌کند.

کاراکترها بعضا بلاتکلیف رها می‌شوند و معلوم نمی‌شود چه بر سرشان آمده. هر جا از محل کار و خانه و… پر از خانم‌‌های آن‌چنانی‌ست. چرا؟ مثلا تاکید بر فساد است یا لودگی‌ست؟ خیلی خب، بر فرض که تاکید بر فساد است و خلاصه آن زمان همه مفسد فی‌الارض بودند.

زمانی کوئنتین تارانتینو تصمیم می‌گیرد فیلمی بسازد فانتزی به‌نام حرامزاده‌های لعنتی و آن‌طوری که خودش دوست دارد هیتلر را از پای درآورد و به جنگ دوم جهانی خاتمه دهد. او فیلم‌نامه‌ای می‌نویسد پر شکوه و تاریخ را جوری که دوست دارد تعریف می‌کند. تارانتینو در زمان عقب می‌رود و دنیا را در آن زمان، طور دیگری می‌سازد؛ اما وقتی سخن از اقتباس از وقایع تاریخی یک کشور آن هم در یکی از مهم‌ترین برهه‌ها به میان می‌آید، تحریف ادبیات وتاریخ به امری نابخشودنی‌ بدل می‌شود.

به هر روی اگر بخواهم به نکاتی مثبت در مورد فیلم آشوب اشاره کنم باید به موسیقی قدیمی و فلکلور و کوچه بازاری و بازی خوب برخی بازیگران چون فرهاد آئیش و محمدرضا هدایتی اشاره کنم.

فیلم با نام آشوب (۶)(۵)(۴) در جهان کم نیست؛ اما فکر نکنم هیچ‌کدام از لحاظ آشفتگی و نابه‌سامانی به پای آشوب وطنی برسد! کاش بیش از این به فیلم‌‌نامه‌ها توجه شود و افرادی با سابقه در چنین فیلم‌هایی که با آبروی تاریخی و ادبی ایران بازی می‌کنند به ایفای نقش و همکاری نپردازند. آتاتورک اگر رسم‌الخط کشورش را بنا به مسائلی تغییر داد، حداقل بر روی تاریخ عثمانی و ترکیه و ادبیات کشورش تاکید کرد و به نام هنر آن‌ها را دست‌خوش تغییر نکرد.

آشوب
آشوب

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم آشوب، اینجا کلیک کنید.

۲) ” اگر به خانه ي من آمدی
براي من ای مهربان چراغ بيار
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه‌ی خوشبخت بنگرم “

۳) ” دختر خورشید
در نهفت پرده شب
دختر خورشید
نرم می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را
وز نگاه سیاه خویش
می سراید مرغ مرگ اندیش
چهره پرداز سحر مرده ست
چشمه خورشید افسرده ست
می دواند در رگ شب
خون سرد این فرسب شوم
وز نهفت پرده شب دختر خورشید
همچنان آهسته می بافد
دامن رقاصه صبح طلایی را “

۴) فیلم حماسی آشوب (Ran) محصول سال ۱۹۸۵ میلادی به باور اغلب اهالی سینما آخرین شاهکار کارگردان معروف ژاپنی آکیرا کوروساواست. فیلم‌نامه یکی از بهترین اقتباسی‌ها از روی نمایشنامه ایر شاه، اثر ویلیام شکسپیر است.

۵) فیلم معمایی ـ ترسناک آشوب Chaos)) محصول سال ۲۰۰۱ میلادی از هیدئو ناکاتای ژاپنی‌ست.

۶) فیلم آشوب (Chaos) فیلم جنایی محصول سال ۲۰۰۶ به کارگردانی و نویسندگی تونی گیگلو است. این داستان برگرفته از نظریه‌ی آشوب است (نظریه‌ی آشوب یا نظریه‌ی بی‌نظمی‌ها به مطالعه‌ی سیستم‌های دینامیکی آشوب‌ناک می‌پردازد. سیستم‌های آشوب‌ناک، سیستم‌های دینامیکی‌ای غیرخطی هستند که نسبت به شرایط اولیه‌شان بسیار حساس‌اند. تغییری اندک در شرایط اولیه‌ی چنین سیستم‌هایی باعث تغییرات بسیار در آینده خواهد شد. این پدیده در نظریه‌ی آشوب به اثر پروانه‌ای مشهور است. رفتار سیستم‌های آشوب‌ناک به ظاهر تصادفی می‌نماید. با این‌حال هیچ لزومی به وجود عنصر تصادف در ایجاد رفتار آشوبی نیست و سیستم‌های دینامیکی‌ی معین نیز می‌توانند رفتار آشوب‌ناک از خود نشان دهند.) و درباره‌ی یک گروه سارق مسلح است که به بانک‌ها حمله کرده و از حساب فردی سرقت می‌کنند و به‌طور رمزی از نظریه آشوب حرف می‌زنند.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

8 نظرات

  1. کاملاً درسته. این فیلم خیلی خوش و گیراست در نگاه اول. اما بعد به تدریج می فهمیم که چه کاری دارد انجام می دهد.

  2. سلام
    خیلی کلنجار رفتم تا جلوی خودم رو بگیرم و صفحه وبتون رو ببندم ولی نگاهی تا این حد منفی و توام با کینه که بدنباله صفاتی چون انحطاط کامات پلیدی و تباهی و حتی شیطان رجیم رو بکار بردید برام قابل درک نیست! نمیدونم شما بعنوان یه (ایرانی) که نقد نوشتید برای این مینی سریال، جزو کدوم دسته و فرقه ای هستید که تماشای این سریال، تا این حد بهتون فشار وارد کرده که نه از نگاه منتقدانه بلکه رسما مغرضانه دربارش نوشتید!
    آشوب اتفاقا برخلافه نظر شخصیه شما از لحاظ پیشبرد قصه ریتمیک هم هست و صد البته هیچ جاش
    هم ننوشته بر اساس رویدادی واقعی، اتفاقا یه اثره متفاوت در ساختار سینماییه ایرانه که در تیتراژه پایانیش هم مینویسه بر اساس رمان های فلان و فلان (که قطعا میدونیم رمان به خودی خود قصه هست نه واقعیت)
    از لحاظ استفاده از اشعار بزرگان شعر و ادب ایران نمیدونم چه ایرادی به این موضوع وارده! و نمیدونم چه توقعی داشتید؟! مثلا آقای نویسنده باید شعر میسراییدن برای فیلمنامه شون حتما یا اگر از آثاره بی نام و نشان ها استفاده میشد دیگه مشکلی وجود نداشت!!! و اشاره ای که به نیما میشه صرفا در راستای تملق گویی یک مرد در وصف یه زن جذاب و دلرباست که اتفاقا شوخی جالب و به جایی هم بود.
    نکته بعدی اینکه در همون شهرزاد هم که اشاره فرمودید دقیقا تیمسارها و سرهنگ ها افرادی مشابه با تیمسارهای آشوب هستن که این مورد سریال شهرزاد رو از نظر شما بهترین و آشوب رو مسخره و احمقانه جلوه میده!
    کارگردان کاملا روتین و لری زنها را دوره مردهای ثروتمند به تصویر کشیده و بر کسی هم پوشیده نیست که این تا حدود زیادی عینه واقعیته زندگی های متمول و پر زرق و برق در ایران و تمام دنیا بوده و هست
    البته که لازم به ذکر هست این سریال هم مثل اکثر آثاره داخلی ایراداتی رو داره و حتی سوتی هایی مثل کتاب های دهه نودی و هدیه بردنه فرشه نفیش ایراد محسوب میشه
    ضمنا قرار نیست در یک فیلم یا سریال تمام پرسوناژها تکلیفه مشخصی داشته باشند و قصه شان واکاوی شود، نمی فهمم این دیگر چه ایراد های بی پایه و اساسی است!
    و در آخر فولکلور کمی از فلکلوره شما صحیح تراست
    اما در باره خود شخص شما، بیایید و کمی دشمنی و پدرکشتگی را کنار بگذارید و در نقد نویسیتان با وجدانی بیدار حاصل تلاش جمعی هنرمند را زیر گیوتین ببرید. باشد که رستگار شویم…

  3. والا راست می‌گین، خیلی بی‌خود بود این فیلم. یکتا ناصر مگه ستاره هست اصلا؟ من که دوستش نداشتم.

  4. دوست عزیز شعر مرغ سحر متعلق به جناب دهخدا هستش نه جناب بهار. درضمن در فیلم هم اشاره شده که شعر عاطفه عنوانش مصراعی از دهخداست … بهتر نیست در نقد خود اطلاعات بر اساس مطالعه و توجه بیشتر، به مخاطب ارائه بشن؟!

    • مسمطِ «ای مرغ سحر چو این شب تار» را استاد دهخدا در سوگ جهانگیرخان صوراسرافیل سروده‌اند. این مسمط هیچ ربطی به تصنیف «مرغ سحر ناله سر کن» اثر جناب بهار ندارد.

      • بنده منظورم شعری است که در قسمت دوم سریال، آشوب در شماره اول نشریه چاپ کرده و به گفته خودش” دانشجویی شعری گفته بود با مطلع شعر دهخدا” که بعدها معلوم میشه این دانشجو عاطفه بوده.

  5. سلام. بررسی شما خانم محترم را تحسین میکنم.
    خانم عزیز و سایر آقایان و خانمهایی که نظر دادید !
    حقیقت اینه که کتابی از “مصطفی رحیمی” هست با عنوان “باید زندگی کرد”.
    این رمان به دلیل ممنوع بودن نویسنده‌ش به سختی پیدا میشه. خود من با زحمت زیاد تونستم پی دی اف کتاب را پیدا کنم و بخونم. نویسنده – مصطفی رحیمی – که بیشترش آثار ترجمه و تالیف در زمینه جامعه شناسی ، فلسفه ، حقوق و علوم سیاسی بوده- و تک و توکی هم رمان و مجموعه داستان کوتاه نوشته- درست در ابتدای انقلاب به دلیل انتشار نامه ای تحت عنوان “چرا با جمهوری اسلامی مخالفم” مورد غضب قرار میگیره و چندی بعد حصر خانگی میشه تا سال ۸۱ که فوت میکنه. سازنده‌ی نامحترم این به اصطلاح فیلم! از سرکوب و گمنامی ِ نویسنده کتاب سوءاستفاده فرموده‌اند و خودشونو آفریننده داستان جا زده‌اند ! و نظر به بی شرافتی و بی مایگی و بزدلی و ابن‌الوقت بودنشون ، بی مایگی را تا اونجایی پیش برده‌اند که حتی اسم کارکترها را هم تغییر نداده‌اند : لیلی ، معنوی ، عاطفه ، آقای امتیاز و… همه عینا کارکترهای کتاب هستش. حتی موسیو پرنی و حزب ماک و… . هر وقت کتاب را پیدا کردید و خوندید و مثل من از حیرت و خشم شاخ درآوردید اونوقت پی خواهید برد که آدمی مثل سازنده ی این به اصطلاح فیلم! تا چه مایه میتونه بی شرف باشه که از سرمایه های ادبی فرهنگی یه نویسنده بیچاره ای که سرکوب شده (مصطفی رحیمی) در نهایت بی شرفی چنین سوء استفاده ای میکنه! حتما توی مغز فندقی و دل خفاشی ِ خودش هم فکر کرده که ای بابا… کی این کتابو خونده ؟؟ بذار بدزدیمش و به نام خودمون بزنمیش ! و تازه ، اصلا یکی دو نفر هم بفهمند مگه چه غلطی میخوان بکنن؟ نویسنده‌ش که مغضوب دستگاه حاکم بوده و صداشو خفه کردن و بعد هم که در بی خبری مُرده رفته!
    )دوره‌ی فاجعه ، انحطاط ، سقوط آزاد اخلاقی جامعه ، چپاول و بی شرفی)

    خانم صاحب وبلاگ ، باز هم از بررسی که کردید ممنونم و تحسینتون میکنم.

  6. راستی یادم رفت !
    این بشری نظر داده و اسمش عرفان مقدم هست ، با اون غبغب گرفتن خروسی و صدای مینی بوسی ، که میگه “یک اثر متفاوت در سینمای ایران”!!! بهش پیشنهاد میکنم توضیحات منو دو بار بخونه. اگه مثمر نبود براش ، رونویسی کنه بزنه به دیوار اتاقش تا همیشه یادش بمونه که آدما قبل از دادار دودور کردن ، تا جایی که جون دارن باید ته و توی قضیه رو در بیارن بعدش نظر بدن !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *