خانه / نقد فیلم / متولد ۶۵ (۱۳۹۳)

متولد ۶۵ (۱۳۹۳)

کارگردان: مجید توکلی
نویسنده: جمیله دارالشفایی
بر اساس طرحی از مجید توکلی
تهیه‌کننده: محمدمهدی عسگرپور
ژانر: درام / اجتماعی / کمدی
محصول: ایران
مدت: ۸۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

 دهه شصتی‌ها، نسل دو سر طلا 

از آنجایی که متولد سال شصت و پنج هستم، دوست داشتم هر چه زودتر فیلم متولد ۶۵ را ببینم و بدانم این فیلم چه تصویری از متولدین این دهه ارائه کرده‌است. نسلی بااستعداد که به‌دنبال شادی و عشق‌ست. نسلی سرشار از زندگی که نه مانند نسل قبلی‌ و قبل‌ترشان آرمان‌خواه‌اند و نه مانند نسل بعدی‌شان خودسر و بی‌پروا. بچه‌هایی که در زمان جنگ به دنیا آمدند و دنیای‌شان در کودکی، کوچک بود. مانند بچه‌های امروزی با تبلت و موبایل و ماهواره بزرگ نشدند؛ اما یک‌مرتبه و در نوجوانی و جوانی دنیای مجازی و گوشی‌های هوشمند به زندگی‌شان راه یافت و جهان دهه شصتی‌ها زیر و رو شد. با این که بچه‌های این نسل اکثرا تحصیلات عالیه دارند، ولی هدف‌ بیشترشان شغل خوب، درآمد بالا، خانه شیک، ماشین کروک و شریک زندگی ایده‌ال‌ست. تعدادی‌شان، اندک یا تمام آنچه که گفته شد را بدست آوردند، بعضی مهاجرت را راه چاره یافتند و اکثریتی در حسرت رویاهای‌شان مانده‌اند. فیلم متولد ۶۵، شاید شرح‌حال خوبی باشد بر زندگی و مشکلات آن اکثریت ِ دهه شصتی، این نسل دوست‌داشتنی و مظلوم  ِ  دو سر طلا.

امیر افشارزاده معروف به افشار (پدرام شریفی) متولد ۶۰ و نامزدش خاطره (هنگامه حمیدزاده) متولد ۶۳، در سالگرد آشنایی‌شان می‌خواهند تفریح کنند. به سوپرمارکتی شیک می‌روند و کلی کالا و خوردنی‌های کولس از برای آدم و حیوان! را در چرخ می‌ریزند و سر حساب کتاب که می‌رسد،‌ فرار می‌کنند. خود را به‌عنوان خریدار ماشین‌ مدل بالا جا می‌زنند و چون ماشین باید تست شود، در خیابان‌ها همراه با فروشنده می‌رانند و لذت می‌برند.

متولد ۶۵
فیلم متولد ۶۵

پشت سر هم دورغ می‌گویند تا تفریح کنند. و اگر جایی نزدیک بود دروغ‌شان رو شود، با سر هم کردن دروغی دیگر از مهلکه در می‌روند. فضای مجازی شخصی‌شان را هم با دروغ بنا کرده‌اند. از آپلود عکس خانه مردم به عنوان منزل شخصی در اینستاگرام گرفته تا کت عاریه‌ای بر تن. این همه دروغ که به خیال‌شان به کسی صدمه‌ای نمی‌زند، فرصتی‌ست تا چند ساعت خود را در  آرزوهای دست‌نیافتنی‌شان تصور کنند و لذت ببرند.

امروز،‌ ۱۵ اسفند، روز درخت‌کاری و سالروز آشنایی افشار و خاطره‌ست. پس تجربه‌ای جدید مثل رفتن به منزل اعیانی آقا و خانم بهرامی و خود را خریدار جا زدن می‌تواند جالب، خنده‌دار و سرگرم‌کننده باشد، غافل از این ‌که بالاخره دروغ‌گویی‌های پی‌درپی، کار دست‌شان می‌دهد.

افشار چرب زبان است. شادی می‌کند و کمکی الکی‌اش هم به خانم بهرامی (مریم سعادت) در معامله بورس، اتفاقا درست از آب درمی‌آید. خانم بهرامی هم که از این سود، شاد است، بچه‌ها را برای صرف نهار نگه‌ می‌دارد. همه چیز به نظر خوب است و طبق روال؛ اما افشار، شدیدا “محسن اَبَک” را برای حمید بهرامی (احسان امانی) تداعی می‌کند. ظاهر، راه رفتن، حرف زدن، بازی بیلیارد و… . افشار شبیه به مردی‌ست که کلاه بهرامی‌ها را بیست سال پیش برداشته و اتفاقا پسری متولد سال شصت دارد.

حالا این آقای بهرامی‌ست که بازی می‌کند و از گذشته‌اش با محسن سخن می‌گوید. افشار ِ از همه جا بی‌خبر هم پی بازی را شادانه می‌گیرد و اینجاست که در دام می‌افتد.

بهرامی‌ها که حالا مطمئن‌اند پسر مردی که ازشان کلاه‌برداری کرده را در خانه‌شان راه داده‌اند، در را روی افشار و خاطره می‌بندند، بلکه بعد از بیست سال، سرمایه‌شان را زنده کنند.

ممکن است با بستن در روی زوج جوان قصه، کمی بترسیم و حس کنیم به زودی جنایتی رخ می‌دهد که اصلا این اتفاق نمی‌افتد؛ ولی حس ترسی که در بیننده ایجاد می‌شود کارآمد است.

رضا، برادر خاطره که بعد از فوت والدین‌شان نگران خواهرش است و مواظب او، انتظار دارد که خاطره ساعت ۴ منزل باشد. خاطره هم از رضا حساب می‌برد و بچه‌ها می‌خواهند هرطور که شده خود را از این دردسر خلاص کنند، پس حقیقت را می‌گویند. خب، بعد از این همه دروغ‌گویی چه کسی حرف‌شان باور می‌کند؟ شک نکنید به بهرامی‌ها حق می‌دهید که نگاه‌های عاقل اندر سفیه به افشار و خاطره بیندازند و بیش از پیش مطمئن شوند که درست گرفته‌اند.

افشار برای رهایی به هر دری می‌زند و سن واقعی‌اش را می‌گوید که همین ماجرای سن و کمک خواستنش از خانم “نیکی” برای فرار، خاطره را آزرده خاطر می‌کند. زمانی که افشار جلوی پای خاطره می‌نشیند و با صداقت تمام حرف دلش را به او می‌زند و می‌گوید عاشق خاطره است، لحظه‌ای بغض گلوی مخاطب را می‌فشارد. بله، راست‌گویی افشار، تاثیرش را می‌گذارد.

در فیلم متولد ۶۵، نمایندگان دیگری از دهه شصت داریم. روژین دختر بهرامی‌ که مهاجرت کرده، زوج جوانی که حقیقتا خریدار خانه بودند، کارمند املاک و پسر محسن ابک که هرگز او را ندیدیم. هر کدام از این نمایندگان، چه به آمال دهه‌ی شصتی‌ها رسیده باشند و چه نه، مشکلات خودشان را دارند.

رفت و برگشت‌های افشار و خاطره به بیرون از خانه بهرامی‌ها، هم می‌تواند توجیه‌پذیر باشد و هم نباشد. عشق به هم و رفیق نیمه‌راه نبودن‌شان توجیه ِ برگشت است؛ اما وقتی مجالی برای خروج یافتند حداقل تماسی تلفنی از مغازه‌ای برای کمک خواستن، می‌توانست راه‌گشا باشد. نکته دیگر این‌که چرا افشار و خاطره برای نجات خودشان از این وضع داد و بی‌داد نکردند؟ بهرامی‌ها را تهدید نکردند و مانند دو مجرم رفتار کردند؟ دروغ‌گویی یک بحث است و گروگانگیری بحثی دیگر. استمداد از همسایه‌ها در این شرایط پر بیراه نبود. حالا فرض بفرمایید خانه ویلایی انتخاب می‌شد، در این‌صورت حداقل عدم  کمک خواستن از همسایه‌ها توجیه‌پذیر بود، به هر روی.

مال‌باختگان دیگری هم وارد معرکه می‌شوند. کاظم‌لو (علی‌رضا استادی)، علی محمدی (کامران ملکی) و فرشته (آنا نعمتی) معشوق سابق و زخم خمرده‌ی محسن ابک که به‌مانند اسمش، فرشته نجات افشار و خاطره می‌شود.

حالا که آقای بهرامی یقین حاصل می‌کند که افشار پسر ابک نیست، اجازه می‌دهد که بچه‌ها خانه‌اش را ترک کنند. این صحنه را دوست داشتم. بهرامی اصرار می‌کند طبق قرارشان افشار چینی عتیقه را ببرد و افشار هم حسن نیتش را با دادن اطلاعاتی در مورد ابک به بهرامی ثابت می‌کند. بعد از این همه بازی و فریب‌کاری، صداقت نمایان می‌شود و حس خیلی خوبی را منتقل می‌کند.

فیلم با ریزش برف و دور شدن افشار و خاطره از خانه‌ی اعیانی تمام می‌شود. شاید انتها کمی جای کار داشت، اما به هر حال دو دهه شصتی فیلم آموختند که راستی و حقیقت اگر ایده‌آل نیست، به از هزار بازی که خوشی‌اش لحظه‌ای دوام دارد و بس.

ناخودآگاه برای افشار و آینده‌اش می‌ترسیم مخصوصا جایی که با فریاد به خانم بهرامی در مورد خانه و زندگی و شرایط مالی‌شان می‌گوید: “این وضع بده؟”. درست است که او پسر محسن ابک نیست؛ اما همان‌طور که همه مال‌باختگان اذعان دارند، شبیه به اوست. شاید محسن هم روزی مانند افشار برای بازی و تفریح دروغ می‌گفته و در درون همیشه به دنبال راهی برای رفتن ره صد ساله در یک شب بوده و زمانی که فرصت یافته، با زبان بازی و نیرنگ و دروغ، پول بقیه را به جیب زده و فرار کرده. از کجا معلوم که محسن ابک، آینده‌ی افشار نباشد؟

تاریخ حقیقی تولد افشار در فیلم، ۸ خرداد ذکر می‌شود. این روز مصادف است با اعدام “ژاندارک”، “دوشیزه‌ی اورلئان”. زنی که در کمال صداقت به ارتداد محکوم شد و اعدام گشت. شاید هیچ ربطی بین تاریخ تولد افشار و مرگ ژاندارک با هم نباشد؛ اما دوست دارم تصور کنم که افشار متنبه شده و بعد از این همه بازی، بالاخره راه صداقت را در پیش می‌گیرد.

ظاهر بچه‌ها به‌نحوی نیست که فروشنده‌ی نمایشگاه اتومبیل و کارمند املاک را فریب دهد. با یک کت، کسی متمول به نظر نمی‌آید.

موسیقی فیلم، ساز مخالف می‌زند. به‌نظرم جذاب است و اصلا دلیلی ندارد که حتما با ژانر فیلم و محتوایش جور باشد. به‌شخصه موسیقی فیلم متولد ۶۵ را پسندیدم که البته امری‌ست سلیقه‌ای.

بازی‌ها خوب است و جدا از بحث تیپیک شدن پرسوناژ بهرامی‌ها، زوج خریدار خانه و فرشته ، بیننده شخصیت‌ها را باور می‌کند.

فیلم‌نامه‌ی متولد ۶۵ فیلم‌نامه‌ای نسبتا قوی با دیالوگ‌هایی روان و حساب شده‌است که گرچه در میانه کمی از ریتم می‌افتد، اما رسالت خود را به خوبی انجام می‌دهد. نکات ظریفی را از زندگی بچه‌های دهه شصت و والدین‌شان بیان می‌کند که جدا از ژانر کمدی فیلم‌نامه، این نکات، قابل تامل‌اند.

فیلم متولد ۶۵، فیلمی‌ست سرگرم‌کننده که فقط برای بچه‌های دهه‌ی شصتی نیست، بلکه فیلمی‌ست برای همه با حرف‌هایی که شاید بتوان به تمامی نسل‌های جدید و قدیم، تعمیم‌شان داد.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *