نفوذی (۲۰۲۴) (۲) (۱)
A Man on the Inside (2024)
خالقِ قصه و شخصیت: مایکل شور
بر اساس فیلم مستند مأمور مخفی(The Mole Agent)-۲۰۲۰
ژانر: کمدی-مجرمانه
محصول: ایالات متحده آمریکا
تعداد: ۸ قسمت
مدت هر قسمت: ۳۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان سریال لو برود.”
کافیست چند سالی بگذرد و کمی سن و سال آدمی بالا برود؛ و بعد یکمرتبه به خودش که میآید، میبیند به هر گوشه و کناری که نظر میاندازد خاطرهای زنده میشود. آنوقت است که یا زیر لب میگوید «یادش بخیر» یا که «خدا رحمتش» کند. این اتفاق بیش از همه زمانی رخ میدهد که بروی سر وقت عکسهای قدیمی و آلبوم و فیلم عروسی و اینجاست که تازه حقیقتِ گذر بیرحمانهی روزگار میخورد توی صورتت: خیلیها رفتهاند به آن سفر معروفِ بیبازگشت.

سریال نفوذی هم از همینجا شروع میشود. از فیلم یک مراسم عروسی، و دامادی جوان که با خلوص از عشق وافرش به نوعروسش میگوید و نوعروسی که حالا، پس از سالها و در اکنون، از دنیا رفته و طراوت مرد جوانِ سالهای پیش را هم با خود برده است تا آدرسی صریح و سرراست به مخاطب داده شود و او بداند که در این سریال با مقولهی سالمندی و مشکلات سهمگین آن دوره از زندگی طرف است. بدن و روحی که تحلیل رفته، نیازهای عاطفی و جسمانی بسیاری که از طرف خانواده و جامعه نادیده گرفته میشوند و این دید اجتماعی کلیشهای به سالمندانی که در گذشته موفق بودهاند؛ اما حالا ضعیف و بیفایده و محتاج کمک تلقی شده و نادیده گرفته میشوند. شروع نفوذی با اینکه در زر ورقی از رنگ و نظم و خانهی شیک و موسیقی شاد و شوخطبیعی و تمول پیچیده شده، دردناک است و آدم را به فکر فرومیبرد. چرا که واقعیت تلخی کهولت و دلتنگی و از کار افتادگی، با هیچ عسلی شیرین نمیشود.
در اینجا ما با یک خانهی سالمندان معمولی طرف نیستیم که اگر بودیم نه این قصه چنین دلچسب و نمکین میشد و نه کسی رغبت تماشای اتاقهای بیروح و تختهای فلزی و پنجرههای حصارکشی شده با آدمهایی فرتوت و مغموم و افسرده ملبس به لباسهایی یکسان که بوی ادرار احاطهشان کرده را داشت. ولی آنچه که میبینیم تجملی درخشان است و از پس هر نمای رنگین میشود رایحه خوش عطرها و افشانهها را حس کرد. پس محیطی که در نفوذی تعریف شده با واقعیتی که اکثر جامعه با آن مواجه هستند متفاوت است و این تفاوت سطح زندگی برای مخاطبی که قادر نبوده یا نیست عزیزش را به چنین خانهی سالمندانی بفرستد دردناک است. و دقیقا همین تضاد است که بیننده را ترغیب میکند به تعقیب سریال. چون آنچه میبیند تجسم مطلق آرزویی است که برای هر سالمند ساکن در چنین مراکزی دارد، پس حالا دستکم در جهانِ سریال دغدغهی غمخوردن برای تنهایی و طردشدگی سالمند را ندارد و صاف میرود سر اصل مطلب یعنی او هم چون چارلز نیووِندیک (تد دنسن) میافتد پی پیداکردن دزد جواهر غافل از اینکه تمام پلیسبازیهای چارلز و او باز هم برمیگردد به همان نقطهی اول یعنی سالمندی و درست در همان لحظه است که تمام معصومیت آدمی در برابر خصم جهان و روزگارِ غارتگرِ زیبایی و سلامت نمود مییابد؛ و این نیشگونی دردناک و تکاندهنده است. پس تعلیق قصه تنها به پیرنگ اصلی برنمیگردد، بلکه همواره یک تعلیق درونی و جاری هم داریم که انگار سبب میشود مدام از خود بپرسیم: «مگر پیری آخر دنیاست؟» و «مگر سن تنها یک عدد بیمعنا نبود؟!» و این تعلیق نرمنرم و پیش از آنکه همراه با مهندسِ نفوذی، قدم به سرای سالمندان پسفیک ویو بگذاریم آغاز میشود.

در نفوذی با یک تد دنسن جذاب و کارکشتهی سریالهای کمدی مواجهایم که خیلی خوب میداند از دل این نقش چه چیزی را باید بیرون بکشد. ابتدا او را در گذشتهاش میبینیم، سپس به ترتیب در لحظات تنهایی، خانوادگی ـ همسری داغدار و پدری افسرده ـ و در نهایت کاری مییابیمش؛ کاری که بهنظر ایدهآل او نیست و تنها از سر بیکار نبودن آن را میپذیرد؛ اما همین شغل موقت ناگهان برای او یادآور جیمز باند شده، کودک درونش را بیدار میکند و میشود انگیزهای درجه یک. پس چارلز نیووِندیک بعد از سالها حالا خودش را با انگیزه و مفید مییابد. همین اتفاق به درستی برای بقیهی شخصیتهای قصه میافتد. یعنی با ورود هر کدامشان به درون کادر، شروع میکنیم به شناخت وجوه آن شخصیت به اندازهای که در پیشبرد روند داستان موثر است؛ و همین شناخت، توأمان موقعیتهای کمدی و احساسی را پیش میآورد تا هر کاراکتر، فارغ از پیری و جوانی به سمت یافتن انگیزه و مفید واقعشدن میل کند. موردی که برای هر فرد متفاوت است و میتواند ازدواج، زنده نگهداشتن یاد دوست صمیمی، اجرای تئاتر، بازگشت به کار و صرف نظر از استعفا، یا پیمان دوباره بستن با پدر باشد. تمام آنچه در هشت قسمت این سریال میبینیم علت و معلولی است از بازیهای درست و حسابشده در ریتمی متعادل و چفتشده که بیشتر هنگام مکالمه میخنداند و در سکوت بیش از آن بخنداند احساسات را درگیر میکند. مانند عزاداری دیدی (استفانی بیاتریز) برای فلورنس (مارگارت اوری)؛ سکانسی قوی و بدون کلام که در عین آرامش، فورانی از اندوه را موجب شده و باعث میشود دیدمان نسبت به دیدی تغییر کند و بابت ظن شتابزدهای که در مورد او داشتیم شرمنده شویم.
نفوذی یک کمدی تمیز، جمعوجور و شیک با تلخی بهاندازه چون یک فنجان قهوه است که سر حالتان میآورد و شما را با جوانان و سالمندانی دوستداشتنی و در حال ورود یا ورود کرده به جهانِ معنا آشنا میکند که روح هر کدامشان، به وسعت اقیانوس آرام است.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد سریال «نفوذی» اینجا کلیک کنید.
۲) در سایت سینمای بدون مرز بخوانید.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم مستند «مأمور مخفی» اینجا کلیک کنید.