«رومینا اشرفی» این آگهی ترحیم، بهتنهایی میتواند پوستر یک فیلم سینمایی باشد، یک درام-جنایی تکاندهنده، یک داستان ابسورد، قصهای از خشونتِ مطلق علیه جنس مونث که گاهی به سورئالیسم نزدیک میشود. تصور کنید: «مردانی که نامشان در آگهی ترحیمِ دخترک است، چند ساعت قبل از چاپ این پوستر، هرکدام بهسهمِ …
بیشتر بخوانید »خنیاگران
«خنیاگران» به این عکس نگاه میکنم، ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه میزند.. همزمان به یاد آهنگ «نینوا» میافتم، «ایرانِ من»، «شبنورد» و «شهرِ خاموش».. حس مبهمی دارم؛ غرور، شادی و آرامش در من توامان شدهاند. تکههایی از فیلم “بزم و رزم” در سرم میدرخشند، چه خونِ دلها خورده و چه …
بیشتر بخوانید »معرکهگیر
«معرکهگیر» (۱) بهجای نوشتن قصهی یکی مانده به آخر _”محبوبه”_ صاف رفتم سر وقت قصهی نهایی: “معرکهگیر”. کل قصه تو خیابون لالهزار (۲) اتفاق میافته، کنار سینما متروپل. این قصه رو خیلی دوست دارم و از وقتی نوشتن این کتاب رو شروع کردم برای این تهتغاری، نقشهها داشتم و بارها …
بیشتر بخوانید »نوشتن از چرنوبیل ساده نبود
نوشتن از «چرنوبیل» ساده نبود.. (۱) (۲) اون شب طبق معمول که سر شام فیلم و سریال میبینیم نشستیم تا سه قسمت اول چرنوبیل رو تماشا کنیم. فقط چند ثانیه لازم بود؛ سکانس اول و اون یک خط دیالوگ لعنتی کار خودش رو کرد. چرنوبیل شروع نشده، من رو مجذوب …
بیشتر بخوانید »آینهی درون و برون
«آینهی درون و برون» در آينه به خود نگاه میكنيم. از چشم خودمان، يك روز عالى، يك روز معمولى و يك روز ديگر وحشتناك به نظر میرسيم. اگر دلمان بخواهد و سر دماغ باشيم و در کل میسر بشود، آينه كمكمان میكند درصدد رفع اشكال يا اشكالات ظاهرى برآييم. نتيجه …
بیشتر بخوانید »