آبنبات چوبی (۱۳۹۴) (۱) (۲)
کارگردان: محمدحسین فرحبخش
بر اساس داستانی از: کامران قدکچیان
نویسنده: علی اصغری
تهیهکننده: عبدالله علیخانی
ژانر: درام / اکشن / مرموز
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
آبنبات چوبی یک فیلمفارسی نونوار شدهست، داستانی تکراری و شدیدن وام گرفته از سینمای گذشتهی ایران که با وجود بهروز شدن، بهدرستی در چهارچوب فیلمفارسی هم نمیگنجد؛ فیلمی از خیابانهای تهران آغاز میشود با شلوغی شهر و تحرک مردمانش و بیتحرکی فرحبخش. او فیلمی را کارگردانی کرده که برایاش نه حرکت رو به جلو بلکه عقبگرد است. کارگردان نتوانسته از جلوههای بصری شهری مثل تهران و خشونت جاری در این کلانشهر که متناسب با حال و هوای فیلمش است بهره ببرد. تنها فایدهی تهران و پرسهزدن در آن برای فیلم این است که بفهمیم یک جوان دانشگاه رفته که حالا مجبور است در خیابان کتاب بفروشد، عوض اینکه فرهنگی باشد یک لمپن تمام عیار است با کلی نوچهی چاقوکش! پارادوکسی که میتواند با تهران عجین باشد؛ ولی با آبنبات چوبی نه.
شخصیتپردازی شکل نگرفته و شخصیتها هر لحظه، یک ساز میزنند و دیالوگهایشان جز شعارهایی کهنه و حوصلهسر بر نیست؛ اما کسالتآوری فیلم به این جا ختم نمیشود. آبنبات چوبی، پر از داد و بیداد و خودزنی برادریست که لات، بیمنطق و بیادب است و تیزی! هم دارد و فقط پیاز را در فیلم با مشتش خورد نکرد تا جار زدنش مبنی بر این که من یک کلاه مخملی ِ دههی نودی هستم را، کامل کند؛ اما این لمپن پرمدعا، چرا یکباره متحول میشود؟ در فیلم پاسخ مشخصی به این سوال داده نشده.
داستان نمیتواند حس ترس یا مرموز بودن را در مخاطب ایجاد کند، جز در صحنه قتل و سپس انهدام جسد که تاثیرگذاریاش را بیش از هر چیز، مدیون قصاوتِ بیش از حدِ قاتل است. قاتلی بدطینت که آخر سر به دست مرتضی، با چاقو خوردنِ پیدرپی کشته میشود و میفهمیم که غیرت کورکورانه و داد و هوار، اشتباه نیست؛ بلکه لابد صحیح است و راه حل نهایی به شمار میآید! حالا بعد از این تسویه حساب، چرا باید پلیس را خبر کرد؟ نمیشد پلیس را از قبل خبر کرد و مجرم را به دست قانون سپرد؟ شاید اینگونه، فیلم آبنبات چوبی، فیلمی در ترویج بیغیرتی به حساب میآمد!
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «آبنبات چوبی» اینجا کلیک کنید.
۲) فیلم آبنبات چوبی، ساخته زنده یاد “امان منطقی” در سال ۱۳۵۱ است و داستان چند زن روسپی را حکایت میکند که در شب، از دست پلیس، میگریزند.