خانه / نقد فیلم / بانوی در ون (۲۰۱۵)

بانوی در ون (۲۰۱۵)

بانوی در ون (۲۰۱۵) (۱)

(The Lady in the Van (2015

کارگردان: نیکولاس هایتنر
نویسنده: آلن بنت

تهیه‌کننده:نیکولاس هایتنر / دامیان جونز / کوین لودر
ژانر: درام / کمدی
محصول: انگلستان / ایالات متحده آمریکا
مدت: ۱۰۴ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

اشراف‌زاده‌ی بی‌خانمان

یک راهبه، یک نوازنده‌ی چیره‌دست پیانو، یک راننده آمبولانس، یک انسان مغرور، یک فرد شاد با کودک درونی شیطان و یک زن مذهبی و نجیب. نگارنده در مورد چندین نفر حرف نمی‌زند؛ تمام این‌ها راجع‌به یک نفر است؛ مارگارت فرچایلد یا به قول خودش، دوشیزه مری شپرد (مگی اسمیت).

بانوی در ون
فیلم بانوی در ون

بانوی در ون داستانی بر اساس حقیقت است که برای “آلن بنت”، نویسنده‌ی فیلم‌نامه، اتفاق افتاده و خانمی به مدت پانزده سال، در یک ون در روبه‌روی حیاط خانه‌ی او زندگی کرده است. آقای بنت، کتابی را به همین نام نیز منتشر کرد و در این کتاب احوالات خودش و همسایه‌ی دوست‌داشتنی و هنرمندش را شرح داده است.

فیلم با صدای تصادف و سپس گریختن مارگارتِ وحشت‌زده و هراسان از دست یک پلیس، آغاز و در نهایت با رستگاری‌اش تمام می‌شود.

سال ۱۹۷۰ است و مارگارت با ون خود به محله‌ی “کمدن” (Camden Town) در شهر “لندن” می‌آید و آن‌جا ماندگار می‌شود. همسایگان، همه به این خانم بی‌خانمان ترحم می‌کنند و نسبت به او صبور و مهربانند، گرچه چند باری هم تنش‌هایی گذرا پیش می‌آید. مثلن زمانی که بچه‌ها تمرین موسیقی می‌کنند و با اعتراض مارگارت مواجه می‌شوند. آیا او حقیقتن از موسیقی بیزار است؟

در بین تمامی همسایگان، مارگارتِ محافظه‌کار، تنها به آلن بنت (الکس جنینگز) اعتماد دارد و بس. مردی که در نگاه اول شما را به یاد “التون جان” می‌اندازد که البته صدای‌اش هیچ شباهتی به خواننده معروف انگلیسی ندارد و در انتهای فیلم، می‌بینیم که آلنِ داستان، چندان بی‌شباهت به نویسنده فیلم‌نامه، آقای بنت، نیست.

بانوی در ون
بانوی در ون

آلن، یک نمایش‌نامه‌نویس است که در پیدا کردن شریک زندگی مشکل دارد و نگران مادر پیر، مهربان و البته بیمارش است. مادری که به مراقبت نیازمند است و در نهایت کارش به خانه سالمندان کشیده می‌شود. جدا از مادر پیر، آلن درگیر مارگارت نیز است. مارگارت در عین نارضایتی آلن، از دست‌شویی خانه‌اش استفاده می‌کند و در حین این رفت و آمدها، کم‌کم دوستی‌ای بین آن دو شکل می‌گیرد و از این‌جاست که آلن مارگارت را بهتر می‌شناسد و آلن متوجه می‌شود که او به خوبی زبان فرانسه را صحبت می‌کند و زمانی نه‌تنها راهبه و راننده‌ی آمبولانس، بلکه یک نوازنده‌ی با استعداد پیانو نیز بوده، نوازنده‌ای چیره‌دست که کلیسا او را از نواختن ساز محبوبش، منع می‌کند! و فیلم بانوی در ون، به‌درستی کلیسای کاتولیک را به سخره می‌گیرد و مؤاخذه می‌کند و حقیقتن چرا موسیقی، که تلطیف دهنده‌ی روح است، باید تیری از جانب شیطان معرفی شده و با چنین استدلالی، زندگی یک انسان با استعداد، تباه شود؟

بانوی در ون
بانوی در ون

اکثر دیالوگ‌ها و اتفاقات فیلم، خنده‌دار و جذاب هستند و باعث موفقیت فیلم، در ژانر کمدی شده‌اند. البته موفقیت فیلم تنها مدیون صحنه‌پردازی، فیلم‌برداری، کارگردانی و فیلم‌نامه خوب نیست، بلکه در کنار تمامی این‌ها، مرهون بازی درخشان مگی اسمیت و الکس جنینگر نیز هست.

بازی گیرای مگی اسمیت، شخصیت مارگارت را شدیدن باور پذیر می‌کند. زنی سرسخت، لجباز، مستقل و اعصاب‌خورد کن که نمی‌توانید دوستش نداشته باشید و از دیدن کودک درون شیطانش شاد نشوید و نخندید، مانند سرخوشی او هنگام رنگ کردن ون قدیمی‌اش، شادی‌اش روی چرخ‌و‌فلک، پیاده‌روی کنار دریا، بستنی خوردن، ست کردن لباسش با ون جدیدی که آلن برای‌اش خریده و اوج شادی‌اش هنگام ویلچر سواری! البته، صحنه‌ای که ویلچرش توسط بالابر آمبولانس، بالا می‌رود را نباید از یاد برد. گویی یک اشراف‌زاده را می‌بینیم؛ نه، بهتر است گفته شود ما شاهد بر تخت نشستن خودِ ملکه ویکتوریا هستیم؛ اما این زن مستقل و یک‌دنده، بسیار آسیب‌پذیر است. جایی که ارازل به ون او حمله می‌کنند، ناراحت کننده‌ست و بعد هم که پای آن پلیس فاسدِ ابتدای فیلم (جیم برادبنت) که از او اخاذی می‌کند به میان می‌آید، دل مخاطب برای‌اش می‌سوزد؛ بله، خانم درون ون، به مواظبت نیاز دارد.

این مواظبت را – هر چند دورادور – آلن به او ارزانی می‌دارد. نویسنده‌ای تنها که زندگی کاری و خصوصی‌اش را از هم جدا کرده و این جدا بودن را در قالب دو شخصیت، می‌بینیم. دو شخصیت که جنبه‌ی طنز فیلم را زیاد می‌کنند و با این که همیشه شبیه به هم لباس پوشیده‌اند؛ اما تفاوت‌هایی در ظاهر دارند. مثلن در صحنه‌ای، یکی‌شان کراوات دارد و دیگری نه. تمام مدت، همه از آلن می‌خواهند در کنار نوشته‌های دیگرش، از مارگارت هم بنویسد و او نیز سرسختانه، امتناع می‌ورزد، غافل از این که تمام مدت داشته روی “بانوی در ون” کار می‌کرده، ولو در ذهن خود.

رابطه‌ی مارگرات و آلن دوست داشتنی‌ست، چیزی شبیه به لج‌بازی‌های کودکانه و بانمک بین مادری سال‌خورده و پسر مجردش، لج‌بازی‌هایی که از سر عشق و طلب توجه است، رابطه‌ای که سخت؛ اما عمیق شکل می‌گیرد و باعث تاثیرپذیری هر دوی آن‌ها از یک‌دیگر می‌شود و در نهایت مارگارت، این زن شدیدن معتقد و سخت‌گیر، انگشتانش را با کلاویه‌های پیانو آشتی می‌دهد و از طریق موسیقی، این اعجاز دل‌فریب، به رستگاری و آرامش واقعی می‌رسد و درک می‌کند که برخلاف نظر کلیسای خشک و مستبد، می‌توان با موسیقی، آنچه مارگارت معتقد است در استخوان‌های‌اش وجود دارد، عبادت کرد، رستگار شد و به خدا رسید.

و در آخر آلن مهربان هم مزد تمام زحماتی که برای مارگارت، طی تقریبا دو دهه کشیده را می‌گیرد. او در کارش موفق است، زندگی جدیدی را آغاز می‌کند و شخصیت دوم خودش را با یافتن یک شریک زندگی خوب، گم می‌کند و او هم به آرامش می‌رسد.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «بانوی در ون» اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *