خوب، بد، جلف (۱۳۹۴) (۱)
نویسنده و کارگردان: پیمان قاسمخانی
تهیهکننده: محسن چگینی / عبدالله اسکندری
ژانر: کمدی-اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۱۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
خوب، بد، جلف بهمحض اینکه آغاز میشود، شما را به خنده میاندازد، نکتهاش هم گریم بامزه و متفاوت پژمان جمشیدیست!
فیلم در یک سالن سینمای تقریبا خالی آغاز میشود. روی پرده، پژمان جمشیدی در نقش ابی و نیوشا ضیغمی در نقش شراره ظاهر شدهاند و ما شاهد آخرین لحظات زندگی ابی هستیم. یک سکانس ملودرام از یک فیلم فارسیای تمام عیار.
پژمان که معلوم نیست برای بار چند صدم دارد فیلم خودش را میبیند، معتقد است سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد، حق اوست. گرچه که جلوی دوست و یک جورهایی مدیر برنامهاش، علی اوجی، آبرو داری میکند و میگوید: “ما سیمرغمون رو از مردم میگیریم!”؛ ولی این فوتبالیست سابق و بازیگر امروز، به هر نحوی شده یک فیلم موفق میخواهد و صد البته سیمرغ را.
در این بین مانی حقیقی، کارگردان خوب سینمای کشورمان، میخواهد فیلمی بسازد و تهیهکننده هم بر حضور دو بازیگر گیشهای در فیلم اصرار دارد: پژمان جمشیدی و سام درخشانی!
مانی پی ساخت یک فیلم کاملا رئال ِ پلیسی با قهرمان و ضد قهرمان است و بعد از اولین تستی که از دو سوپر استار! برای بازی در نقشهایشان میگیرد، مطمئن میشود حین کار با این دو نابغه حتما ایست قلبی خواهد کرد؛ اما آزاده (ویشکا آسایش) که دستیار تهیهکننده است، به هر نحوی شده مانی را راضی به استفاده از پژمان و سام در فیلم جدیدش میکند.
این معضلیست که متاسفانه این روزها فیلمسازان و تهیهکنندگان با آن درگیرند. فیلمساز موفق، دغدغهاش ساخت فیلمی خوب و درخور سینمای امروز ایرانست و تهیهکننده به فکر ساخت فیلم در حداقل زمان و بازده مالی و اعتباری بالا برای فیلمش است. باری؛ برای آشنا کردن پژمان و سام با محیط ادارهی آگاهی و پروندههای پلیسی، تصمیم بر آن میشود که این دو مانند کارآموز، زیر نظر و در اختیار سرگرد شادمان (حمید فرخنژاد) قرار بگیرند. این مسئله من را به یاد کارآموزی رابرت ردفورد و داستین هافمن برای فیلم “همهی مردان رئیسجمهور” در دفتر روزنامه انداخت. این دو آنقدر روزها را در دفتر روزنامه گذراندند که با کارمندان روزنامه بهاشتباه گرفته میشدند. عزم پژمان و سام هم برای کارآموزی و این وسط هم درس پلیسی دادن به سرگرد شادمان، جمع است؛ البته نه به نحوی که خدایی ناکرده هوa بیش از حد دو ستارهی سینما باعث رنجش خاطر سرگرد گردد! آخر پژمان و سام بازیگرند و آنقدر فیلمهای پلیسی دیدهاند که تمام فنون کارآگاهی را بدانند. تمام آن فنون و نکتههایی که همهمان میدانیم، همهیمان!
سرگرد شادمان، قبلا هم سابقه همکاری با آزاده را در سوژهی سینمایی دیگری داشته و این دو دل پری از هم دارند، از کمپوت پرت کردن آزاده سمت سرگرد بگیرید تا بالای کمد گذاشتن بازیگر ِ فیلم توسط سرگردشادمان! سرگرد جدیست، دقیق و کار بلد است و این روزها بعد از ماجرای سفارت هندوستان باید حواسش را بیشتر جمع کند. سرگرد به دنبال انهدام یک باند مواد مخدر، سر از سفارت هندوستان در میآورد و فقط با جا خالی دادن و هل دادن سربازهای هندی، موجب میشود هر کدامشان شش ماه طول درمان بگیرند.
بعد از آشنایی سام و پژمان با میدان تیر و شلیکهای آرتیستیشان و سپس حسابی کتکخوردن از مربی رزمی و خنک شدن دل سرگرد، پای یک پروندهی حقیقی به میان میآید، پروندهی “حکم لازم”! (۲) محمود معتضدی (مهراب قاسمخانی) اول کشته شده و سپس جسدش در آب رها شدهاست. او سابقهی کیفقاپی و پخش مواد مخدر را در پروندهاش دارد. سرگرد با دیدن خالکوبی حکم روی دست محمود، متوجه میشود که این قتل، با پروندهی حکم لازم، در ارتباط است.
پژمان و سام هم بیکار ننشستند و بعد از کارشناسی قیمت لباسهای محمود ِ خدابیآمرز، اطلاعات ارزشمندی از او را توسط اینستاگرام در اختیار سرگرد گذاشتند؛ از جمله آدرس نامزد او، مژده قنبرزاده (آزاده صمدی) را. مژده هم به سرگرد میگوید که محمود اخیرا به باشگاه سوارکاریای در لواسان بهنام یوزپلنگ رفتوآمد داشته. باشگاهی که بهراحتی نمیتوان واردش شد؛ ولی با وجود دو چهرهی سینمایی همراه ِ سرگرد، ورود به باشگاه بهسادگی صورت میگیرد.
شادمان، به پژمان و سام از پروندهی حکم لازم میگوید. از سودجویانی که با ساخت مواد مخدر صنعتی، جوانان را به بیراهه میکشانند. سرگرد حین کار بر روی پرونده، فردی مظنون بهنام کمال دهنلق را مرده مییابد و نکته دربارهی کمال و محمود، خالکوبی تقریبا مشابه روی دستشان است.
صاحب باشگاه یوزپلنگ، استید، رضا رویگری و مجید مظفری هستند، نام باشگاه را هم از روی نام فیلم مشترکشان، یوزپلنگ انتخاب کردهاند. (۳)
شاید بتوان آقا رضا و مجید خان را آینهی سالهای آتی ِ پژمان و سام دانست. جوانانی که با شور و شوق وارد دنیای هنر میشوند، میدرخشند، به کارشان و مردم عشق میورزند؛ ولی بهخاطر باندبازی و مسائل گوناگون کمکم به حاشیه رانده میشوند و سینمای بعد از خود را قبول ندارند. حالا هم متاسفانه کار دو سوپراستار سابق به جعل اسکناس کشیدهاست.
سرگرد حین پرسه زدن در باشگاه سوارکاری، به تعلیمدهنده اسب (سپند امیرسلیمانی) شک میکند و بعد هم با شریک آقا رضا و مجید خان، خانم مو آبی (نسیم ادبی) روبهرو میشود. دو شخصیتی که بیننده هم بلافاصله به آنها شک میکند.
نفر سوم در مورد پروندهی حکم لازم، با استعلام پیامکی، پیدا میشود، حسام کشمیری (امیرمهدی ژوله). حسام در زورآباد کرج کارگاه تولید مواد مخدر صنعتی دارد و سرگرد با این که مدتیست تقریبا انفصال از خدمت شده؛ ولی موفق میشود نظر فرماندهاش را در مورد دستگیری حسام جلب کند و همراه با گروهی از ماموران، راهی مخفیگاه حسام و افرادش میشود، پژمان و سام هم که کمکم جزو افراد سرگرد به حساب میآیند، با گروه پلیس نامحسوس، همراه میشوند.
بخش ورود سرگرد به ساختمان و دستگیری حسام کشمیری، نه با تمام فیلمهایی که تاکنون دیدهایم مطابقت دارد ـ هدف فیلمساز هم همین است ـ و نه با واقعیت! ـ که فیلمساز بر آن تکیه دارد ـ .
سرگرد تنها داخل ساختمان حسام میشود و به او میگوید پلیس است و حسام باید با او برود! نیروهای همراه هم دستور دارند تا ۴۰ دقیقه بیرون بمانند و بعد وارد شوند. این بخش از فیلم، بهنظر بنده بههیچ وجه نمیتواند با واقعیت همخوانی داشته باشد.
نکته بعدی، سکانس زد و خورد ِ سرگرد با آدمهای حسام است. استفاده از هنرمندان پارکورباز (تراسورها) جالب توجه و جذاب است؛ اما فیلمبرداری از نمای بالا و دقیق نشدن بر روی جزئیات و هنرهای رزمی یک افسر آگاهی، جالب نیست. شاید بهتوان گفت در سکانسهای ورود به ساختمان، دیدن حسام، زدوخورد با افراد او و سپس دستگیری او و آدمهایش، شاهد یک سردرگمی جزئی هستیم.
بالاخره حسام دستگیر و پرده از راز حکم لازم هم برداشته میشود. مادهی مخدر ِ حکم لازم، یک بار تحت شرایطی در کارگاه حسام تولید شده که هیچکس به یاد ندارد. حکم هم حروف اول اسم هر سه رفیق ِ خلافکار و تولیدکننده و پخشکنندهی مواد مخدر است: حسام، کمال، محمود!
هنوز ماجرای قتل محمود حل نشده که دوباره سرگرد و پژمان و سام به باشگاه یوزپلنگ میروند و اینبار آزاده هم همراهیشان میکند، چون برای بخشی از فیلم ِ مانی حقیقی، پژمان و سام باید سوارکاری کنند و گروه ِ فیلمسازی به اسب نیاز دارند. از آنجایی که سرگرد بین صاحبان باشگاه یوزپلنگ لو رفته، مجید خان همهشان را به دام میاندازد تا پرده از راز چاپ اسکناس جعلی در باشگاه سوارکاری برداشته نشود.
چهار قهرمان داستان، گیر افتادهاند و زن مو آبی، دستور قتلشان را داده است. بهنظر چارهای جز پیوستن به دیار باقی نسیت؛ اما اگر جلاد پرسپولیسی باشد چه؟ اینجاست که وجود یک بازیکن سابق قرمزهای پایتخت بهکار میآید. جلاد محترم، نهتنها نمیکشدشان، بلکه نجاتشان هم میدهد.
حالا باید این گروه پلیس از باشگاه یوزپلنگ بگریزند. تعقیب گریزهای بامزه و پلیسی و کمیک ِ پرسوناژهای خوب و بد داستان، کارآیی وسایل چینی بهدرد نخور برای فرار و در این بین شکلگیری علاقه بین سرگرد و آزاده، لحظاتی شاد و دلهرهآور را ایجاد کردهاست.
سرگرد و آزاده گیر آدم بدها میافتند و سام و پژمان نجات مییابند؛ اما پژمان بر خلاف لقبی که بهخودش داده یعنی “پسر بد سینما!”، خوشقلب است و برای نجات آزاده و سرگرد به داخل باشگاه برمیگردد و با فریاد زدن جملهی: “بازی دیگه تموم شد!” و پرشی دروازهبانوار، گلوله میخورد! و سرگرد و آزاده را نجات میدهد.
همه چیز در خوب، بد، جلف ختم بخیر میگردد و فیلم مانی هم ساخته میشود، گرچه خودش بهعلت عارضه قلبی فوت شده و در روز اکران، حضور ندارد!
فقط میماند ماجرای پیچیده و معمای قتل محمود معتضدی. اجازه دهید در مورد این بخش حساس از فیلم، صحبتی بهمیان نیآورم و قاتل را معرفی نکنم تا خودتان روی پردهی سینما قاتل را ببینید.
نکتهی آخر هم موسیقی فیلم است که نسخهی ایرانی شدهی فیلم خوب، بد، زشت بهحساب میآید. (۴)
فیلم خوب، بد، جلف جز معدود فیلمهای کمدی ِ خوب و قابل بحث در سال ۱۳۹۵ است. فیلمی که شاید گاهی در اظهار کمدی بودنش و خنداندن مردم با قهقههای پرسوناژهایش زیادهروی کند؛ ولی تم و ریتم اصلی فیلم و اصالت کمدی از دست نمیرود، بیننده گذر زمان را حس نمیکند، میخندد، نکتههای ظریف و انتقادی فیلم را که هم بهجا و هم بهاندازه گفته شد درک میکند و حدودا دو ساعت از زمانش را به شادی سپری میکند.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات در مورد فیلم «خوب، بد، جلف» اینجا کلیک کنید.
برای مطالعهی نقد و بررسی فیلم «خوب، بد، جلف ۲: ارتش سری -۱۳۹۸» در همین سایت اینجا کلیک کنید.
۲) حکم لازم، جدا از اصطلاحی در بازی حکم، نام کتابی دو جلدی هم هست.
۳) فیلم یوزپلنگ، محصول سال ۱۳۶۴ است که ناصر شاملو فیلمنامهاش را نوشته و ساموئل خاچیکیان، کارگردانیاش را عهدهدار بودهاست.
۴) فیلم خوب، بد، زشت، آخرین فیلم از سهگانهی دلار، اثر کارگردان شهیر ایتالیایی، سرجو لئونه است که در ژانر وسترن اسپاگتی، در سال ۱۹۶۶ میلادی، ساخته شد.