زادبوم (۱۳۸۷) (۱)
کارگردان و تهیهکننده: ابوالحسن داوودی
نویسنده: ابوالحسن داوودی / فرید مصطفوی
براساس طرحی از رضا میرکریمی
ژانر: اجتماعی / درام
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
باعث شادیست که بالاخره بعد از هشت سال، فیلم دوست داشتنی زادبوم، در سینماهای کشور بر روی پرده رفت و باعث حیرت آنکه همچنان حوزهی هنری در پی جبههگیریهای عجیب و غریب چند سال اخیرش، از اکران این فیلم در سینماهای زیر مجموعهی خودش، به دلایل واهی، سر باز زده است! اما، مطمئنا بینندهی مشتاق و خوشسلیقهی ایرانی، هر طور که شده فیلم ِ بیطرف و منصفانهی آقای داوودی را خواهد دید و از آن لذت خواهد برد. فیلمی که در آن بیش از هر چیز بر ایرانی بودن و اصالت همهی فرزندان این آب و خاک و اتحاد و محبت بین خانوادهها و هموطنان تکیه شده است؛ اما چه حادث شد که فیلم زادبوم، فیلمی که جایزهی بسیار ارزندهی بهترین فیلمنامه را از جشنوارهی فیلم فجر در سال ۱۳۸۷ کسب کرد و توانست سیمرغ بلورین فیلم برگزیده تماشاگران را نیز بدست آورد، برای چندین سال، توقیف میشود؟
احتمالا درایت تیم نویسندگان فیلمنامه (آقایان رضا میرکریمی، ابوالحسن داوودی و فرید مصطفوی) باعث آن شده است. تیمی که یا بهدرستی تشخیص داده بود و یا فقط تصور کرده بود، در انتخابات پیش ِ روی ایران، ممکن است زادبوم ِ ما، تا مرز چند پاره شدن و نابهسامانی ِ شدید، پیش برود. کما اینکه در فیلم میبینیم تکهای از کیک ایران که برای مراسم جشن پیروزی در نظر گرفته شده بود، از بالای پلهکان، به زمین میافتد، وگرنه بقیهی فیلم، جز پرداختن به هویتمان، مسائل خانوادگی و توصیه به گذشت داشتن و حرف زدن برای حل مشکلات، چیز دیگری را بازگو نمیکند.
در فیلم زادبوم با سه نسل همراه میشویم. سه نسل با خصوصیات، باورها و آرمانهایی متفاوت از هم. پیرمردی عاشق و بیوه، طلاق عاطفی یک زوج میانسال، زندگیای در حال فروپاشی و زندگیای در حال تشکیل شدن. انسانهایی که فیلمساز لحظات کاری، اجتماعی، خانوادگی و خصوصیشان را بدون قضاوت و صادقانه در برابر دیدگانمان تصویر کرده است. افرادی که بسیار شبیه کسانی هستند که میشناسیم، حتی شبیه خودمان.
هر کدام از کاراکترهای فیلم ـ هم در خلال فیلم میبینیم و هم میشنویم. ـ در یک بخش از کرهی خاکی زندگی میکنند، پدیدهای که سه چهار دهه است دامن ما ایرانیان را گرفته. پراکندگی شدید هموطنانمان در سراسر دنیا به دلایلی چون زندگی بهتر، تحصیل، موقعیت کاری و اجتماعی و البته جلای وطن به دلایل سیاسی.
اعضای خانوادهی داستان فیلم، تنها نام ِ خانواده را یدک میکشند؛ ولی شرایط طوری تغییر میکند و دفتر ایام به گونهای ورق میخورد که تکتکشان، به اصل باز میگردند. این اتفاق اول از همه برای مریم (رویا تیموریان) و بیژن امیری (مسعود رایگان) میافتد. زوجی که بعد از مدتها دوری و دلشکستگی، دوباره با هم زندگی میکنند. آن دو ابتدا با دوگانگی ِ وحشتناکی مواجه میشوند، سپس به مکاشفهای تازه در درون خود و شناخت مجدد یکدیگر دست میزنند و در نهایت با یکدلی و یکرنگی، ذرهذره سوءتفاهمها و موانع بین ِ خود را برطرف میسازند. زمانی که پدر و مادر، بهعنوان دو ستون اصلی خانواده، دست به دست هم میدهند، فرزندانشان هم به آنها میپیوندند و دوباره، خانواده را معنا میکنند.
شاعرانگی در اکثر نماها و محتوای فیلم زادبوم وجود دارد. ورود بیژن به اتاق خواب خانهی مریم و دیدن عکسهای بریده، شام را در کنار ساحل سحر کردن و شاهد طلوع و غروب آفتاب بودن، حرکت ماشین در شب و گیر افتادن مریم و بیژن در درهی ستارگان قشم (۲)، چمدان کوچک و قدیمی؛ اما پر از عشق سرهنگ (عزتالله انتظامی) و پوشیدن لباس نظامی ِ نیروی دریایی و بر روی عرشهی کشتی کوچک خود ایستادن و در نهایت بیرون آمدن لاکپشتهای کوچک از دل ِ شنها.
لاکپشتها در فیلم، سیاهی لشگر نیستند، بلکه هم نماد هستند و هم داستان حول آنها شکل گرفته است. لاکپشتها، در ایران به دنیا آمدهاند، با هم کوچ کردهاند و بعد از سی سال دوباره با هم به ایران بازگشتهاند. آنها نه تنها یک خانوادهی بزرگاند بلکه موطن خویش را نیز فراموش نکردهاند. این مفهوم ِ خاص به خوبی در چند سکانس دیده میشود. در حالیکه مریم و بیژن، هر دو دلگیرند، یکی لاکپشتها را مینگرد و دیگری فیلمهای خانوادگی و قدیمیشان را. زمانیکه بیژن یک لاکپشت پلاکدار مییابد و با آنکه شرایط جسمی مناسب ندارد، سعی میکند لاکپشت را نگه دارد تا مریم برسد، عشق به خوبی تصویر و معنی میشود. لاکپشتها، اتحاد را برای خانوادهی «امیری» به ارمغان میآورند و باعث آشتی بیژن و امیرعلی (بهرام رادان) میشوند. این موجودات کوچک و بیآزار، باعث میشوند خانواده بودن، متحد بودن، آرامش داشتن، امنیت داشتن و به یکدیگر عشق ورزیدن، معنا یابد، طوریکه دیگر پلاککوبی ِ لاکپشتهای تازه متولد، الویت مریم نیست، الویت همهی آنها، اصل ِ خانواده میشود.
در فیلم به سوءتفاهمهای سیاسی اشاره میشود. متأسفانه بسیاری از نظامیان ِ وطنپرستمان، بعد از انقلاب یا از بین برده شدند، یا فوت کردند و یا مجبور به خروج از کشور شده و به نوعی به تبعید رفتهاند. کسانی که اگر همچنان در قید حیات باشند، دیگر زمانش رسیده که مانند لاکپشتها، به زادبومشان باز گردند. ای کاش بشود..
بازیهای قوی، میزانسن تأثیرگذار، موسیقی متن آرامشبخش که به حق، سیمرغ بلورین را برای کارن همایونفر عزیز به ارمغان آورد، تدوین صحیح و تقریبا با هم پیش رفتن داستانکها، زادبوم را بدل به فیلم بسیار خوبی کرده است.
اگر بخواهم به ضعف در فیلم زادبوم اشاره کنم، باید بگویم در چند سکانس، کمی از حال و هوای ِ فیلم بسیار خوب ِ «خیلی دور، خیلی نزدیک» حس میشود. با توجه به این که آقای میرکریمی طرح اولیهی فیلم را دادهاند و آقای رایگان هم در هر دو فیلم، هنرنمایی کردهاند، بهتر بود این حال و هوا از فیلم گرفته شود تا بیننده حس نکند بعضی از صحنهها زیر سایهی فیلم موفق رضا میرکریمی قرار گرفته است. مسئلهی بعدی نیروی محرکه است. شاید ناخدا که سی سال قبل با پورفسور اشنایدر برای پلاککوبی لاکپشتها همکاری کرده، عِرقی به کار گذشتهی خود و لاکپشتها داشته باشد؛ ولی آیا اهالی که بخشی از رزقشان را از تخم لاکپشتها تأمین میکنند، تنها با صحبت و خواهش ناخدا حاضر به همکاری میشوند؟ شاید در مورد این بخش از فیلم، نیاز به نیروی محرکهای قویتر از درخواست ناخدا از مردم بود.
زادبوم، فیلمیست که از پیوند می گوید، سرود عشق میخواند و بهمانند دو دستِ در تمنای وصال ِ تابلوی میکل آنژ، همهی ما را برای بازگشت به اصل، به یکدیگر و به هویتمان، دعوت میکند. (۳)
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «زادبوم» اینجا کلیک کنید.
۲) روستای برکهخلف، در فاصله پنج کیلومتری از ساحل جنوبی جزیره قشم قرار گرفته است. در شمال این روستا دره ستارگان قرار دارد. به دلیل شکل ویژه این دره و انواع حجمها و پدیدههای فرسایش موجود در آن وزش بادهای تند و گردش هوا در لابهلای ستونها و حفرههای موجود در دره تولید صدا میکند و به دلیل این صداهاست که اهالی معتقدند با تاریک شدن هوا، این دره محل آمد و شد ارواح و اجنه است و بنابراین از ورود به آن در شب خودداری میکنند.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد نقاشی «آفرینش آدم» اینجا کلیک کنید.