ساعت پنج عصر (۱۳۹۵)
نویسنده، کارگردان و تهیهکننده: مهران مدیری
ژانر: اجتماعی / کمدی
محصول: ایران
مدت: ۹۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
یک توپ، دو توپ، سه توپ و… . چند توپ روی میز میافتند، سر و صدا میکنند، یا به صحنه باز میگردند و باز جلوی چشم بیننده بالا پایین میروند و یا صحنه را ترک میکنند! و با اشاره به نظریهی آشوب، فیلم آقای مدیری، آن هم در آستانهی پنجاه سالگی و در مقام نویسنده، کارگردان و تهیهکننده آغاز میشود تا همه بدانند که فیلم ساختن در پنجاه سالگی خیلی خیلی اهمیت دارد و باید بارها گفته و روی آن تأکید شود؛ اما نباید گفت که دیمین شزل در بیست و نه سالگی فیلم شلاق (Whiplash) را هنرمندانه ساخت و اصلا هم جار نزد که ایهاالناس من هنوز سی سال سن ندارم و این فیلم که سه اسکار برد را ساختهام.
اگر بخواهم فیلم ساعت پنج عصر را برایتان خلاصه بگویم، باید عرض کنم: تکرار موضوعات برنامهی دورهمی مهران مدیری و انتقادات او، بسیار اغراقآمیزتر، در قالب چند اپیزود و بازی سیامک انصاری با تکرار نقشهایش در سریالها و برنامههای گذشته و حال آقای مدیری.
مهرداد پرهام (سیامک انصاری) یک وکیل دادگستریست. او نمونهی یک انسان بااخلاق، مؤدب، مهربان و پایبند به قانون است که بین کلی انسان بیفرهنگ، روانی، عصبی، خردهگیر، شیاد، بیمار، معتاد، بیادب، لات، پرخاشگر، شکاک، مفتخور و… که دست بر قضا همهشان هم ایرانیاند ـ احتمالا تصوری که آقای مدیری از اکثر هموطنانشان دارند این است! ـ گیر افتاده و تنها بعضی اوقات به افرادی شبیه به خود؛ اما انگشتشمار برمیخورد.
فیلم در صبحی دلانگیز با صدای آواز پرندگان در تهران و رنگهای گرم، آغاز میگردد و مهرداد در آن صبح دلنشین در آپارتمان مدرنش و مینیمالش، بیدار میشود. با نامزدش (آزاده صمدی) کمی حرف میزند، موسیقی گوش میدهد و تکانی هم به بدن و خلاصه در حال لذت بردن از زندگیست که گویی قسط عقبافتادهی خانه، چشم ندارد او را شاد ببیند، برای همین از طرف بانک برای پرداخت قسط، احضار میشود و ما شاهد تلاش او برای رسیدن به بانک هستیم. همین که در فیلم زلزله نشد، سیل نیآمد، شهابسنگ به زمین برخورد نکرد، آتشفشان دماوند فعال نشد و جناب پرهام زنده ماند و در کمال تعجب با آن عکس و فیلمهای منتشر شده در اینترنت به جرم تشویش اذهان عمومی بازداشت نشد، جای تقدیر و تشکر دارد؛ اما واقعا او چرا بازداشت نشد؟ شاید به این خاطر که خیلی از اتفاقات و سکانسهای فیلم حتی ذرهای هم به حقیقت، نزدیک نیستند.
فیلم قرار است یک کمدی اجتماعی باشد؛ ولی بعد از اتمام درگیریها در آپارتمان، تقریبا کمیک بودن فیلم از دست میرود و اجتماعی هم که ترسیم میشود، کمکم به اغراق میرسد و بدل به جامعهای بیگانه با جامعهی ما میشود.
فیلم ساعت پنج عصر را برداشتی از فیلم پیادهروی ِ شرمسارانه (Walk of Shame) یافتم که اتفاقا آن هم نود و پنج دقیقهای بود، بماند که آن فیلم یکی از بدترین فیلم های هالیوودیست. در کل فیلمهایی که کاراکترش جلو میرود و تلاش میکند؛ ولی نمیرسد فیلمهای موفقی نشدهاند. مانند هر دو فیلم غریبهها در شهر (The Out-of-Towners) محصول سال ۱۹۷۰ و سال ۱۹۹۹ که آنها هم به توفیق خاصی دست نیافتند.
هر چه فیلم جلو میرود، بیننده انتظار دارد اتفاقی بیفتد؛ اما هیچ خبری نیست و چیزی رخ نمیدهد. مهرداد از این طرف شهر به آن طرف شهر میرود و مدام پول خرج میکند تا مبادا خانهاش را از او بگیرند! چرا؟ مگر ایشان وکیل نیستند؟ مگر نمیدانند با یک روز تأخیر اتفاقی نمیافتد؟ یکی از اصلیترین مشکلات جامعه ما عدم اجرای قانون توسط نهادهای اجراییست. حال که گویی آقای مدیری فعال مدنی و منتقد اجتماعی هم هستند، لطفا عوض اینکه مردم ِ کشورشان را یک سری احمق یا قالتاق جلوه بدهند، لطف کنند به این مسائل هم اشارهای داشته باشند که چرا قانون در کشورمان اجرایی نمیشود. خب، شاید ایشان هم دیواری کوتاهتر از دیوار مردم نیافتهاند و خیال ندارند با صاحبان ژن برتر دربیفتند.
به هر روی، جدا از تدوین وحشتناک و فیلمنامهی سردرگم که اصلیترین مشکل فیلم است و از ریتم افتادگی را هم موجب شده، فیلمبرداری کاملا ناامید کننده است. چطور ممکن است آقای کلاری عزیز اینقدر بد و نامنسجم قاب ببندند و فقط از چند زاویهی تکراری استفاده کنند تا هیچ هیجانی به بیننده منتقل نشود؟ فیلمبرداری در حمام هم شاهکاری بود! هر چقدر هم جا در لوکیشن حمام تنگ باشد، میشد بسیار بهتر از این فیلمبرداری کرد. اصلا میشد حمام دیگری در نظر گرفت و هزاران حقهی سینمایی دیگر بهکار برد.
به هر حال در گرهگشایی، نامزد ِ همیشه شکاک و سواستفادهگر فیلم و عکس، دوباره بلای جان ِ مهرداد میشود و در انتهای فیلم و در همان حمام کذایی، باز امریه صادر میکند که «ببینم!» و مهراد گوشیاش را سمت مای مخاطب میچرخاند و نامزدش مثلا بینندگان فیلم را میبیند که دارند شادی و هلهله میکنند که وای ما چه فیلم خوبی دیدهایم! آن هم در حالیکه بینندهی واقعی حاضر در سالن هاج و واج مانده و از خود میپرسد «بالاخره چه شده؟». واقعا آقای مدیری در آخر فیلمشان، خودپسندانه از بیننده انتظار تشویق و دست و جیغ و هوورا دارند یا که بینندگان فیلم را یک سری کوچولوی مامانی فرض کردهاند که میزبان ِ مهمانی به آنها میگوید «به افتخار خودتون دست بزنید»؟! کدامیک؟
نتیجه هم اینکه اگر همه بد هستند، شما مثلا خوب باش. درست است که ممکن است بخواهی ثواب کنی و کباب شوی؛ ولی یاد بگیر، خودت را در قالب کاراکتری چون مهرداد پرهام، مبادی آداب و اهل جا بزنی، کارهایت را مؤدبانه با پول پیش ببری و اگر موقعیت خوبی را جلوی خود دیدی، لحظهای درنگ نکنی و حتی حلقهی نامزدیت را هم یواشکی دربیآوری و فکر کنی کار من که پیش رفت و بقیه هم که نفهمیدند، پس لبخند میزنم و ابرو بالا میاندازم.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مرود فیلم ساعت پنج عصر اینجا کلیک کنید.
افتضاح بود، افتضاح!!!