شکل آب (۲۰۱۷) (۱)
The Shape of Water (2017)
کارگردان: گیرمو دل تورو
بر اساس داستانی از گیرمو دل تورو
نویسنده: گیرمو دل تورو / ونسا تیلور
تهیهکننده: گیرمو دل تورو / جی مایلز دیل
ژانر: فانتزی سیاه / درام
محصول: ایالات متحده آمریکا
مدت: ۱۲۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
شکل آب یا شکل غریب یک پری دریایی مذکر که دست بر قضا خدا هم هست و قرار است تمام خاطرات شیرین کودکی ما با آریل، پری دریاییِ کوچک و امپراطوری رنگارنگ و متمدن پدرش، شاه ترایتن در زیر اقیانوسها را بر هم بریزد؟ (۲) هر چه هست، این فیلم روایتیست از عشق و رابطهی یک زن لال و جسور و نترس به نام الیسا اسپوزیتو (سالی هاوکینز) و یک خدای آبی، فلسدار و لزج (داگ جونز).
حقیقت این است که نگارنده نمیتواند حس چندشآوری که این فیلم به او داده را پنهان کند. حتی تصور همبستری با یک ماهی، آبزی، دوزیست یا هر چه که بوی آب و دریا و شن دهد و فلس داشته باشد، به نظر خوب نمیرسد و بیشتر شبیه به نوعی اختلال یا فتیش جنسیست؛ اما هر چه هست، او سعی میکند این حس شدید انزجار را کنار بگذارد و تنها فیلم جدید دل تورو را نقد کند.
دل تورویی که استاد نوشتن و ساختن فیلمهای فانتزی سیاه است و نمونهی موفق دیگری از کارهایش فیلم هزار توی پن است (۳) که او، با آن فیلم به شهرت جهانی رسید. خود فیلمساز میگوید، ایدهی اولیهی شکل آب اولین بار وقتی به ذهنش رسید که در سال ۲۰۱۱ در مورد فیلمی فانتزی-عاشقانه حرف میزد و بعدا فیلم کوتاه «فضای بین ما» (۲۰۱۵) و رمان «خانم کالیبان» و فیلم «موجودی از باتلاق سیاه» (۱۹۵۴) محصول آمریکا ـ این فیلم را دل تورو در بچگی دیده بوده ـ هم با آن ایدهی اولیه تلفیق و نتیجه شده این فانتزی سیاه که در سال ۱۹۶۲ اتفاق میافتد، یعنی در اوج جنگ نظامی بین آمریکا و ویتنام و جنگ سرد آن کشور با اتحاد جماهیر شوروی؛ حالا چه فیلمساز و رسانهها بگویند و چه نگویند، شکل آب و ایده و موضوع آن، یادآور فیلم «مرد دوزیست» (۱۹۶۲) محصول کشور روسیه و ساختهی ولادیمیر چبوتاریوف نیز است که خودش گویای رقابت بین دو کشور، حتی در عرصهی فیلمسازی و هنریست؛ یکی «موجودی از باتلاق سیاه» محصول آمریکا و دیگری «مرد دوزیست» محصول روسیه که فیلم دوم با فاصلهی زمانی هشت سال از فیلم آمریکایی ساخته شده.
رقابت بین آمریکا و جماهیر شورویِ سابق و روسیهی کنونی در همهی زمینهها سابقهی تاریخی طولانی دارد، از ثابت کردن برتری دو کشور به یکدیگر در زمینهی هنری و ورزشی گرفته تا جاسوسی سیاسی و صنعتی و.. . هم آمریکا و هم روسیه هنوز که هنوز است برای اثبات برتری خود و آقایی کردن بر جهان، متوسل به هر چیز و هر کس و هر راهی میشوند از جمله انجام آزمایشات احمقانه و پیدا کردن و ایجاد مخلوقاتی عجیب که غیرقابل شکست و نامیرا باشند تا بتوان از آنها بهعنوان سربازانی خستگیناپذیر و نابودنشدنی در جنگها بهره برد؛ هر از چندگاهی هم اخباری دال بر وجود و انجام چنین آزمایشاتی در فضای مجازی میپیچد که با تکذیب دولتها، به زور سر و ته آن هم میآید؛ اخباری که چه رگههایی از حقیقت در آنها باشد و چه صرفا جهت ایجاد حواشی ساخته و مطرح شوند، ناراحتکننده و به دور از اصول اخلاقی و انسانیاند. حالا در فیلم شکل آب، الیسا در یکی از این آزمایشگاههای سری و مخوف کار میکند. او زنیست مهربان و شدیدا تنها که فقط دو دوست دارد؛ یکی همسایهاش گیلز (ریچارد جنکینز) و دیگری زلدا. دی. فولر (اوکتاویا اسپنسر) که جور حرف نزدن الیسا را با حرافی دائمی و پر چانگیاش میکشد.
شاید همین که الیسا نمیتواند حرف بزند، موجب شده تا او خوب ببیند، خوب بشنود، خوب رفتار کند، حس ششم قوی داشته باشد و بتواند با آن خدای ماهیشکل، خیلی سریع ارتباط برقرار کند. خدایی که در مدت کوتاه حضورش در آن آزمایشگاه که برای او حکم زندان را دارد، دو مدل انسان را شناخته، یکی شکنجهگر و دیگری مهربان که تقابل نیروی محبت و نیروی قهریه را در لایهی دیگر قصه، ایجاد کرده. ارتباطی که به سبب بیپناهی و بیکسی و البته شناختِ غرایب و ناشناختهها ایجاد شده. هر چقدر آن مرد دوزیست برای الیسا ناآشناست، احتمالا انسانها هم برای آن موجود غریبه هستند، البته که برخی قبایل و انسانهای آمریکای جنوبی، او را میپرستند پس او یا اجدادش قبلا سر و کارشان با انسانها افتاده بوده؛ اما احتمالا نه به این شکل تحقیرآمیز و پر از توهین.
نحوهی زیبای برقراری ارتباط بین مرد دوزیست و الیسا، در دل آن فضای تاریک و مسموم آزمایشگاه، سایهی سرد و سیاه جنگ و مشکلات اجتماعی و ناکامی و زندگیهای سخت و کسالتبار، میدرخشد و حال خوب و مثبتی ایجاد میکند، تا جاییکه شاید به الیسا برای عشق ورزیدن به آن موجود حق دهیم. او که خیری از انسانهای مذکر ندیده، به این مرد عجیب پناه میبرد و سعی میکند آن زندگی و عشق و محبتی که همواره به دنبالش بوده را در او و کنار او بیآید مخصوصا که ارتباط بین آن دو اصلا کلامی نبوده و به عمق نگاه، حس لامسه و درک احساسات وابسته است. در واقع قبل از این خدای آبی و فلسدار، زندگی الیسا و گیلز یک تراژدی تمام عیار انسانیست؛ دو آدم ساده و خوشقلب که دچار روزمرگی شدید هستند، در زندگی اجتماعی و عشقی به کامیابی که نرسیدهاند هیچ، باشکست هم مواجه شدهاند و تنهاییشان را با هم پر میکنند تا که حضور مرد دوزیست زندگی هر دویشان را تغییر میدهد، آنها را درگیر ماجراجویی و هیجان میکند و اعتماد به نفس از دست رفتهی هر دویشان را به آنان باز میگرداند؛ و زخمهای روی گردن الیسا در نهایت به نقطهی قوت و نجاتبخش او تبدیل میشوند و شاید داستان غریب مرد دوزیست و الیسا فرصتی را به گیلز بدهد تا به جای مبارزهی بیحاصلِ او با دوربین عکاسی، به کشیدن نقاشی برای کمیک بوک روی بیآورد و این عاشقانهی غیر متعارف را برای مردم سراسر جهان تعریف کند.
مانند اکثر آثار دل تورو طراحی صحنه و لباس، گریم و فیلمبرداری فوق العاده دقیق، هنرمندانه و ظریف صورت گرفته. او خیلی خوب بلد است با میزانسن خاص خودش، عشق و نفرت را در فضایی پرتعلیق، مرموز و تاریک به تصویر بکشد و نشان دهد در هر شرایط بد و نامتعادلی، اگر کمی جسارت با عشق و راستی قاطی شود، بالاخره نتیجهی خیلی خوبی حاصل خواهد شد.
هر چقدر هم مرد دوزیست و هیبت و شمایلش توی ذوق بزند، شکنجه کردن و آزار دادن او ناراحت و منزجر کنندهست و دل تورو که خیلی خوب به این امر واقف بوده و میدانسته بسیاری از مخاطبان فیلمش ممکن است در برابر این موجود جبهه بگیرند، با نشان دادن خشونت و سنگدلیِ ریچارد استریکلند (مایکل شنون) نسبت به او، دل بیننده را به رحم میآورد و دقیقا اینجاست که به هدفش میرسد چون وقتی دل مخاطب برای مرد دوزیست بسوزد، دیگر اهمیتی به عشق بین او و الیسا و چندشآور بودن و نبودن این قضیه نمیدهد، بلکه از سر خیرخواهی، فقط میخواهد آن موجود، نجات پیدا کند، پس بیننده هم همراه با الیسا و گیلز و زلدا شده و هیجان را با تمام وجودش حس خواهد کرد.
فیلم شکل آب هم مانند تمام آثار دل تورو، تعلیقهای نفیسگیر را در خود جای داده و در حقیقت این دنیای ناشناختههاست که در ذات، تعلیق دارد. قصه و حرف از وجود یک دوزیستِ تا حدودی انساننما در دنیای ما، خود موجب تعلیق است چه رسد که دیده شدن، به دام افتادن، شکنجه دیدن، فراری و اسکان دادن او در یک خانهی معمولی هم به ماجرا اضافه و هنرمندانه در برابر دیدگان تماشاچیان فیلم، تصویر شود. کمکم با پررنگ شدن نقش ریچارد، یا همان بدمن قصه، بار فیلم روی دوش او میافتد و داستان کمی از ژانر رمانتیک و فانتزی-سیاه فاصله گرفته و وارد بخش عملگرایی و اکشن میشود که تغییر فازی چنین، برای رسیدن به یک گرهگشاییِ درخور و پسندیده، اجتناب ناپذیر جلوه میکند. این دقیقا سبک کاری دل توروست که در بطن قصههای فانتزی، لحظاتی سخت و نفسگیر را رقم بزند و خوشبختانه برای نشان دادن خشونت و قساوت، دست و دلش نلرزد و به قولی تا آخر ماجرا را برود تا اثرش منحصر به فرد شده و امضای او پای هر فیلمش، باشد.
شکل آب، رومئو و ژولیت فانتزی و مدرنیست که بیننده ترجیح میدهد، حتی در اوج انزجار، حرفها و حدسهای گیلز را بپذیرد و پایانی خوش را برای الیسا و مرد دوزیست، متصور شده و آنان را زنده، با هم و خوشبخت تصور کند؛ حالا هر چقدر هم که عشق بین یک انسان و ماهی، آزار دهنده باشد. پیشنهاد نگارنده به شما این است که هر طوری شده، ریخت و شمایل این موجود دوزیست و رابطهی عاشقانهی او و الیسا را تحمل کرده و فیلم شکل آب را ببینید تا برای یکبار هم که شده، از کارگردانی فوقالعادهی گیرمو دل تورو و بازی درخشان و به یاد ماندنی سالی هاوکینز، لذت ببرید.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «شکل آب» اینجا کلیک کنید.
۲) پری دریایی کوچولو نام رمانیست به قلم هانس کریستین آندرسون، نویسندهی شهیر دانمارکی. در سال ۱۹۸۹، شرکت والت دیزنی، از روی این رمان یک فیلم پویانمایی فانتزی موزیکال ساخت.
۳) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «هزار توی پن» از گیرمو دل تورو در همین سایت اینجا کلیک کنید.
۲) ِ ِ ِ