نگار (۱۳۹۴) (۱)
کارگردان و تهیهکننده: رامبد جوان
نویسنده: احسان گودرزی
ژانر: معمایی / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
شاید باور نکنید؛ اما فیلم نگار در مورد دو اسب است. یکی عاشق و دیگری، انگار فارغ. اسب نر ِ عاشق، هر چه شیهه میکشد و طنازی میکند، باز هم بازندهی بازیست و فکر میکند مادیان زیبا، صدایش را نمیشنود، تقلایش را نمیبیند و خواهش را در چشمانش نمیخواند؛ اما حقیقت چیست؟
فرامرز ولیان (علیرضا شجاعنوری) مرده است. پلیس سی و نه روز بعد از خاکسپاریش معتقد است او خودکشی کرده، فرضیهای که همه باورش دارند حتی همسر فرامرز (افسانه بایگان). نگار (نگار جواهریان) تنها فرزند فرامرز؛ ولی مطمئن است که پدرش هرگز خودش را نکشته است.

حالا که فرامرز مرده، در یک آن، خانوادهی ولیان هم بیهمسر و پدر شده و هم خانه خراب. فرامرز قبلا خانهشان را سوری معامله کرده بوده که الآن همزمان با فوتش، خریدار سوری سر و کلهاش پیدا شده و خانه را طلب کرده. گرچه که شوهر خاله (آتیلا پسیانی) و پیمان (محمدرضا فروتن) عاشق ِ نگار، همهی تلاششان را میکنند تا خانه از دست نرود؛ اما فایدهای ندارد. بالاخره خانهای که فرامرز کره اسب زیبای نگار بهنام رعنا را، سالها قبل به آنجا آورده بود، خانهای که عشق بین اعضایش در آن موج میزده و خانهای که در حیاطش یک درخت به سن و سال نگار دارد، از خانوادهی ولیان گرفته میشود.
نگار کتاب محبوبش را میخواند، نامههای عاشقانه یک اسب. کتاب در مورد اسبیست که همیشه در میدان مسابقه بازنده است و عاشق یک مادیان کر. اسب نر در نامهی صد و چهل یکم به مادیان قول میدهد که فردا با هم خواهند دوید، حتی اگر باران افقی ببارد و آنها عمودی بدوند. خواندن این نامه و سپس خوابیدن نگار باعث اتفاق عجیبی میشود. نگار با پدرش ملاقات میکند و پدرش به او یک چک از بهتاش (مانی حقیقی) میدهد. چکی که نگار با آن میتواند خانهشان را بازپس گیرد و این ملاقات عاشقانه بین پدر و دختر، نگار را مجاب میکند که پیگیر ماجرای کشته شدن پدرش شود، حتی اگر این پیگیری به قیمت عصیان و طغیان او و بقیه تمام شود. نام این کتاب و محتوایش، دو کتاب نامههای عاشقانهی یک پیامبر (۳) و چهل نامهی کوتاه به همسرم (۴) را به یادم میآورد، باری.
فیلم با بازسازی صحنهی خودکشی فرامرز شروع میشود و این بازسازی صحنه در حقیقت حدس و گمانهزنی پلیس است. در ادامه بهنظر میآید که نگار بعد از آن خواب و گرفتن چک از پدرش دچار توهم شده و زمان و مکان و حتی خودش را گم کردهاست؛ اما همینطور که جلو میرویم، هم نگار و هم مخاطب متوجه میشود که دختر فرامرز ولیان، تمام اتفاقاتی که برای پدرش در گذشته و روز و شب قتل افتاده را مجددا تجربه میکند. در نهایت پروندهی قتل فرامرز با دانستن واقعیت ِ قتل او تمام میشود.
زن این قصه، منفعل نیست. او یک قهرمان است بدون هر نوع نیروی ابر قهرمانی. نبود ِ پدر، مشکل حاد روحی مادر، از دست رفتن خانه، اتفاقات عجیب که نگار درگیرش شده، خشم، فشار و دروغ و حرفهای خالهزنکی اطرافیان و در نهایت مسموم شدن آخرین دلخوشیاش، رعنا، نگار را به جنون میرساند. تصمیم ِ کشتن اسب نازنینش، سختترین تصمیمیست که نگار تا آن لحظه گرفته و بعد از آن دیگر هیچ چیز برای او غیرممکن نمینماید؛ دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.

فیلم روابط تو در تو و پیچیده افراد با هم را نشان میدهد و قضاوتهای درست و نادرستی که در مورد هم میکنیم. زبانبازیها و بیگناه جلوه دادنها در حالیکه قصد، فقط سو استفاده و بهرهوری شخصیست؛ داستان پر تکرار این روزهایمان.
پیمان مردیست که بهخاطر عشقش به نگار، ۱۴۶۰ روز بی تفاوتی ِ او را تحمل کرده و دبگر طاقتش طاق شدهاست. حالا که نگار روز تولدش را به او تبریک میگوید ـ این تبریک تولد هزاران بله در درونش پنهان دارد ـ و از علاقهاش به پیمان سخن میگوید، پیمان تصمیم میگیرد هر کاری که میتواند برای منصرف کردن نگار از پیگیری ماجرای قتل پدرش انجام دهد و به او کمک کند. پیمان با بازی محمدرضا فروتن، یک عاشق خسته و کمی دیوانه با صدایی بغضآلود و لرزان که هر قلبی را میلرزاند، برایمان همان عشق بینظیر و صبورانهی حامد ِ فیلم شب یلدا و جنون ناصر ِ فیلم قرمز را تداعی میکند، گرچه اینبار باید از پیمان بیشتر از ناصر ترسید، چرا که کاملا به اعمال جنونآمیزش واقف است.
فیلمنامهی هوشمندانه با گرههای زیاد و جالب توجه، توانسته تا آخرین لحظات فیلم و جاییکه دقیقا صحنهی مرگ فرامرز را میبینیم، مخاطب را در مورد صداقت یا عدم صداقت پیمان گیج کند. این گیج شدن از جایی آغاز میشود که نگار می فهمد آنچه که در مورد درگیری با بهتاش دیده، در واقع برای پدرش رخ داده بوده، پس پیمان آنجا همراه پدرش بوده. همین ماجرا استارت شک به پیمان را میزند.
فیلم نگار را میتوان به سه بخش اکشن، پالپفیکشن و مرور اتفاقاتی که برای فرامرز افتاده دستهبندی کرد که هر سه بخش، از جمله بخش اکشن که سینمای ما چندیست در آن ضعف نشان داده، قوی و نوآورانه عمل کردهاست. فیلمبرداری بسیار خوب و بهره گیری از انواع زوایا و توجه به تمامی جزیئات هم نقش شایانی در شکلگیری صحیح این عملکرد داشتهاست. مانند سکانس درگیری در ماشین و تلاش نگار و پیمان برای نجات جانشان یا سکانس درگیری نگار و بهمنی که در نوع خودش در سینمای ایران، کمیاب و یا شاید حتی نایاب است.
تدوین با ریتم سریع، برشهای عمدی و پیدرپی مانند جایی که نگار پای تلفن برای مهلت خواستن بابت خانه التماس میکند، موزیک بینظیر ساختهی آقای رضاعی، بازی با نور، بدل ِ شب و روز بههم، استفاده از آینههایی که تصویر پدر را جای دختر نشان میدهند و قرار گرفتن نگار در موقعیتهایی که پدرش در گذشته در آنها حضور داشته، فیلمی معمایی و ترسناک را ارائه میکند که نهتنها خستهکننده نیست، بلکه مخاطب تمام مدت درگیر حدس زدن و کشف حقیقت میشود و دوست دارد تا انتها دختر جوان داستان، که رفتهرفته از تک دختر ِ پدرش، به زنی جسور و عملگرا بدل میشود را دنبال کند.
وقتی نگار آن نقطهی خاص در جنگل، یعنی دقیقا همانجا که شب ِ حادثه ماشین فرامرز توقف کرده را مییابد و همه چیز را می فهمد، دیگر برای عمل کردن و انتقام گرفتن شک و شبههای برایش باقی نمیماند. تمام آن چه که نیاز است یک اسلحه، تعدادی فشنگ، گل سر رعنا و جسارت است. نگار همهی اینها را دارد، پس راهی میشود.
بعد از همهی اینها، وقتی نگار روی صندلی نشسته و دقیقا توانسته آنچه را که قبلا در برهوت ِ سرما دیده به انجام رساند، فقط انتظار پیمان را میکشد. درست اینجاست که می فهمیم، عشق بین پیمان و نگار، در حقیقت عشق همان دو اسب است که از ابتدای فیلم در موردش شنیدهایم. زمانی که باران افقی میبارد و آنها عمودی میدوند.
در فیلمی که حس ترس و وحشت در آن موج میزند، مدام با گلها سروکار داریم. گلها و گلخانهی بهتاش و گل سر رعنا که همگی کمی تلطیف کنندهی این خشونتاند و میرسیم به تیتراژ نهایی که روی صفحهی سیاه، گلهای قرمز ِ خونی میشکفند.
نگاه نافذ نگار در شروع فیلم به دوربین، همان نگاه ناقذ و مطمئن او در آخر فیلم است. نگاهی که از مستعد بودن او برای انجام هر کاری حکایت دارد. هر کار و عملی که ن نه بیننده و نه حتی خودش، نمیتوانستند حدس بزنند. نگار همان مادیان زیباست که با این نگاه ناقذ به دوربین، باد هم در یالهایش میپیچد و اشک حسرت از چشمانش میبارد.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «نگار» اینجا کلیک کنید.
۲) بیت چهارم از غزل “زلف بر باد مده” سروده خواجه حافظ شیرازی؛ بر گرفته از دیالوگی از فیلم نگار. (یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم)
۳) کتاب نامههای عاشقانهی یک پیامبر، مجموعهای از مکاتبات خصوصی جبران خلیل جبران و ماری هسکل است که پائولو کوئیلو برای شناختن نویسندهی کتاب پیامبر، گردآوری و بازنویسی کرده است.
۴) کتاب جهل نامهی کوتاه به همسرم، اثر نادر ابراهیمی. این کتاب زمانی نوشته شدهاست که آقای ابراهیمی به تمرین خطاطی میپرداخته است.
نگار یک فیلم افتضاح هست . در وسط فیلم و انتهای فیلم حضار سالن سینما عوامل فیلم را هو کردند .
رامبد جوان اصولا یک فیلم ساز فلسفه دار و با جهان بینی خاص به شمار نمی اید . رامبد جوان در خلق فضای هنری کاملا ناتوان است . کاش قبل از این فیلم چند فیلم از سامویل خاچیکیان می دید تا بلکه فضا سازی در فیلمهای جنایی را یاد بگیرد .
رامبد جوان خواسته با این فیلم بگوید ازدواح سومش مانند قبل از روی شوخی های کودکانه نبوده و دیگر پخته شده و خواسته با فیلم نگار ژست فیلسوفی بگیرد .
کارگردان در القای حس از طریق فضاسازی کاملا ناتوان مانده بود .
حتی به جزییات توجه نکرده بود . دختر که نمی تواند گلنگدن را بکشد تبدیل می شود به یک رمبو ؟؟؟
حتی رابطه اش با پیمان خیلی سظحی و بچه گانه بود . هیچ شخصی باورش نمی شد .
اگر از نقد دقيق و علمي عاجزيد؛ ميتوانيد زبان به كام بگيريد و از افاضات سطحي و خاله زنك مآبانه اجتناب كنيد!
چه ربط ميانِ نقاط ضعف اين فيلم با ازدواج سوم كارگردان ؟!
دختر كه نمي تواند گلنگدن را بكشد؟!
بله احتمالا اگر همچنان طبق كليشه هاي مردسالارانه ذهن امثال شما قهرمان فيلم يك پسر با همين سن و سال بود؛ فيلم خوب بود و بجا!
احتمالا اگر مثل سريال هاي احمقانه تلويزيون نگار نمادي از زن عفيف و خانه دار و همسري نگران و مادري دلسوز بود؛ با معيارهاي علاقمندي شما تناسب بيشتري داشت!
سلام
من کاری ندارم که فیلم خوبی بود یا نه، فقط خواهشا یکی برام بگه یا ایمیل کنه این کتاب “نامه های عاشقانه یک اسب” رو چطور میتونم پیدا کنم؟ نویسنده یا ناشر ش کیه؟ اصلا چرا تو هیچ سایتی حتی برای خرید نیست؟؟؟
سلام. خب شاید اصلا چنین کتابی وجود نداره و زاییدهی تخیل فیلمنامهنویس بوده دوست عزیز.
سلام مجدد اما توی فیلم یه قسمت هست که کتاب دست نگار هست و داره برای مادرش میخونه اونجا هم شکل جلد کتاب یکم معلومه هم اسمش اما نمیشه فهمید برای کدوم انتشاراته!
ممنون میشم اگه میدونید یا اطلاعی ازش دارید بهم بدید.
میشه اگه پیداش کردید برا منم بفرستید…!
داداش اگ کتاب و پیدا کردید خاهشن به منم بگید