یک روز بخصوص (۱۳۹۴)
کارگردان و تهیهکننده: همایون اسعدیان
نویسنده: همایون اسعدیان / مجید قیصری
ژانر: اجتماعی
محصول: ایران
مدت: ۱۰۵ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
لقمان به فرزندش فرموده است: پسر، من صبر و انواع تلخیها را چشیدهام، چیزی را تلختر از فقر نیافتم. اگر روزی گرفتار تهیدستی شدی به عهدی اظهار نکن که در نظر مردم حقیر و خوار خواهی شد. (۱)
وقتی مردم کشوری به خاطر عدم مدیریت صحیح، دچار فقر مالی و نبود امکانات رفاهی میشوند، درستکاری از در دیگر بیرون میرود و راه سعادت در نظر اکثیرت میشود تمکن مالی. حال این ثروت قرار است از چه راهی فراهم شود؟ این مسئله اهمیتش را از دست میدهد و هدف، وسیله را توجیه میکند. دروغگویی، کلاهبرداری، پایمال کردن حق ِ فرودست، قاچاق و سوءاستفاده از موقعیتهای متزلزل دیگران، میشود راه سعادت و نام ِ این اعمال شنیع هم میشود زرنگی و کاربلدی! و اینچنین است که فساد، تمام مملکتی را در همهی سطوح در بر میگیرد. فیلم یک روز بخصوص به بررسی بخشی از فساد خرد و کلان در کشورمان پرداخته است و انحطاط آدمی را تصویر میکند.
حامد (مصطفی زمانی) یک روزنامهنگار متعهد، پدری خوب، فرزندی مسئول و برادری مهربان است. او که چند سال پیش همسرش عاطفه را از دست داده، فکر میکند در مورد همسرش اهمال کرده و خودش را مقصر مرگ او میداند.
حامد عاشق پسرش سام (ایلیا نصر الهی) است و به تازگی با همکارش سودابه (پریناز ایزدیار) روابط صمیمی پیدا کرده. سودابه هم مانند پدرش و حامد، یک روزنامهنگار متعهدست و مشوق اصلی نامزدش برای پیگیری پروندهی داروهای فاسد و قاچاق است. فرامرزی، فرد ِ اول این پروندهی وحشتناک، تمام مدت به حامد و دفتر روزنامه زنگ میزند، بلکه بتواند با دادن رشوه یا به هر نحو دیگری، روزنامه را مجبور کند در مورد این پروندهی بهخصوص، سکوت اختیار کند؛ اما حامد و سودابه قصد کردهاند هر طور شده، تا آخر این ماجرا، پیش بروند. گرچه که رئیسشان و مصطفی (محسن کیایی) برادر عاطفه و همکار حامد، اصلا از این وضعیت راضی نیستند.
در این بین پزشکان از منیژه (افسانه کمالی) خواهر جوان و بیست سالهی حامد، قطع امید کردهاند و با اینکه او در لیست پیوند قلب قرار داد؛ ولی احتمالا تا قبل از رسیدن قلب ِ پیوندی، از دنیا خواهد رفت. حامد بر سر یک دو راهی سخت قرار میگیرد. او باید انتخاب کند، یا حیات منیژه ِ با زیر پا گذاشتن تمام اعتقادات و باورهای حامد و یا مرگ خواهر جوان بهقیمت پایبندی به اصول اخلاقی. اینجاست که پای ِ بوفهچی بیمارستان (فرهاد اصلانی) به داستان باز میشود.
عشق و عاشقی در فیلم زیاد است. عشق سودابه و حامد، منیژه و بهروز (مجتبی پیرزاده) و نازگل و سام! البته این آخری گویی یک طرفه است. متاسفانه فیلم پر از کلیشههاست. داستان پیوند اعضا، داستانی قدیمیست و وقتی قصههای قدیمی بهکار میآیند و جذاب میشوند که فیلمنامه، از بعد دیگری به آن داستانها بپردازد. اتفاقی که در فیلم یک روز بخصوص نیفتاده است. حضور آقا ابرآهیم، کاگر تهیدستی و در کمال تاسف احتمالا تهی مغز که هر روز نوهی بیمارش را که نیاز مبرم به پیوند قلب دارد و باید مطلقا استراحت کند را از ورامین میکشاند به بیمارستان، حکم وجدان را در فیلم دارد. و این وجدان ِ زنده، آنقدر هر لحظه و هر جا پیدایش میشود که بعد از مدتی مخاطب را هم ذله میکند.
اینکه حامد یک مرتبه نزد بوفهچی پیدایش میشود، مهم نیست. به قول خودش بهنحوی او را یافته است. بالاخره باز هم به قول حامد، جان ِ خواهر کوچک بسیار عزیز است و شاید هر کدام از ما در موقعیتی مشابه، بدتر از اینها میکردیم؛ اما سوال من این است که مگر منیژه فقط حامد را دارد؟ در فیلم به آقا حمید، برادر دیگر ِ حامد اشاره می شود که بهنظر متاهل است. مادر (شیرین آقارضاکاشی) را هم در همان ابتدای فیلم دیدیم. آیا مادری که فرزند ته تغاریاش میخواهد پیوند قلب انجام دهد، بهخاطر یک شکستگی پا، او را همراهی نخواهد کرد؟ بسیار بعید میدانم. جدا از اینها، حامد چرا موضوع را با مادر و حمید در میان نگذاشت و خواست قهرمانبازی درآورد و کل ِ پول عمل و چه و چه را خودش بپرداز؟ از آن حرفهاست. رویارو شدن دو طالب ِ قلب با هم و تاکید بسیار بر نادرستی اخلاقی مصطفی هم کلیشههای دمده هستند.
شخصیتپردازی ضعف دارد. آنقدر مشکلدار است که روی بازیها تاثیر گذاشته و حتی آقای اصلانی هم نتوانستهاند، بازی خوب همیشگیشان را ارائه دهند. کاراکتر مصطفی همان میلاد ِ فیلم بارکد است و آقای کیایی فقط این شخصیت را تکرار و تکرار میکنند. نقش کوتاهی هم خانم شیرین یزدان پناه دارند و گویی بعد از فیلم جدایی نادر از سیمین، نقش ِ مادر زن ِ مهربان و داماد دوست، فقط برای ایشان نوشته میشود. بهروز هم که عوض یک جوان دانشجو و با شخصیت، خودش را لمپنی برازندهی پوششاش نشان میدهد که خوب بلد است درس اخلاق دهد. بعضی از سکانسها هم تکراری بودند. مثل دنده عقب گرفتن ِ حامد که دنده عقب رفتن ِ مینا (ترانه علیدوستی) در فیلم کنعان نوشتهی اصغر فرهادی را برایم تداعی میکند. به هر حال مشخص است آقای فرهادی نازنین و فخر سینمای کشورمان، روی خیلی از فیلمسازان و آثارشان تاثیرگذاشتهاند.
فیلم یک روز بخصوص تا حدود زیادی در نشان دادن انحطاط اخلاقی در جامعه موفق عمل کرده است. وقتی دوست سر دوست کلاه میگذارد، یکی ماشین زده را سریع تعمیر میکند و دیگری چک بیمحل میکشد، به اسم رکود اقتصادی خون افراد مکیده میشود و مظلوم راه ظالم را پیش میگیرد. به هر حال وقتی موضوع سر مرگ و زندگیست، شاید لطیفترین ِانسانها، مانند منیژه و درد کشیدگانی چون بوفهچی هم پای روی اخلاقیات بگذارند.
در نهایت این همه هیاهو، پس از از دست دادن آبرو، شرف، آینده، عشق، زندگی، مال و البته عزیزان برای هیچ است. انسانیتی از دست رفته، معصومیتی گم شده و آن کودک پاک که در دیالوگ نهایی از او سخن به میان میآید، وارد جهان پست آدمیان گشته است.
دیالوگ نهایی و شعر ِ فوقالعاده از رسول یونان:
” نخستین سفرم با اسبی آغاز شد،
که در جیبم جا میگرفت؛
از اتاق تا بالکن.
سفر کوتاهی بود،
اما من، دریاها را پشت سر گذاشتم،
شهرهای پرستاره را…
از ابتدای جهان تا انتهای جهان رفتم…
و این سفر،
تنها سفر بیخطر من بود. “
پینوشت:
۱) کتاب سفینة البحار/ نوشتهی شیخ عباس قمی / موضوع فقر / صفحهی ۳۷۹