مبارک (رئال انیمیشن ) (۱۳۹۴)
کارگردان: محمدرضا نجفی امامی
نویسنده: بهروز واثقی
تهیهکننده: علی نجفی امامی / علی پایاب
ژانر: موزیکال/ اکشن
محصول: ایران
مدت: ۹۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
باذوقی وافر به دیدن انیمیشن مبارک نشستم و چنان سرخورده شدم که حد و حساب ندارد.
یک انیمیشن خوب و جذاب، انیمیشنیست که در وهلهی اول برای کودکان و سپس بزرگسالان سرگرمکننده و آموزنده باشد، درس زندگی دهد، تخیل را تحریک کند، پر از شادی باشد و اگر غمی هم در بین است، مناسب سن کودکان باشد و در نهایت حل گردد. خصوصیاتی که متاسفانه انیمیشن مبارک با آنها فرسنگها فاصله دارد.
اوسای نقال _ با صدای محمدرضا علیمردانی ـ، سالهاست که تمام زندگیاش را صرف نقالی شاهنامه و هنر خیمهشببازی کردهاست. در نبود ِ نوهاش گلپری (الناز شاکردوست)، تنها همدم و مونساش عروسکهایش هستند: رستم، مبارک، تهمینه، رخش، اکوان دیو و دیو سپید. اوسای نقال هر روز جلوی یک اسباببازی فروشی، بساط خیمهشببازیاش را به پا میکند؛ اما کودکان دیگر توجه خاصی به نقالی و خیمهشببازی ندارند، شاید حتی نام اسطورههای ملی ِ شاهنامه را هم ندادند. ترجیح بچهها خرید اسباببازیهای مدرن از فروشگاه بزرگ اسباببازی فروشیست.
خیمهشببازیای که انیمیشن مبارک با آن شروع میشود، گیرایی ندارد. اگر مانند من، شما هم در کودکی زیاد به تماشای خیمهشببازی و تئاترهای عروسکی نشستهباشید، میدانید که عروسکگردانی خیمهشببازی کار بسیار سختیست؛ به این معنا که، نمایشگردان، توسط نخهایی که به دست، پا، سر و بدن عروسکها متصل است، عروسک را چنان حرکت میدهد که گویی عروسک جان دارد و حرکت یویو مانند عروسک، مانند آنچه که در انیمیشن مبارک شاهدش هستیم، جایگاهی در خیمهشببازی حرفهای و اصیل ندارد.
اوسای نقال، دیگر ناامید شده و فکر میکند دورهی او، نقالی و عروسکهایش بهپایان رسیده. حین درد و دل با عروسک محبوبش رستم، میگوید تنها راه نجات از این وضعیت، کمک ِ نوهاش گلپریست. گلپری در کودکی همبازی عروسکها بوده؛ ولی او هم مانند اکثر همسن و سالهایش، کمکم از فرهنگ ایرانی ِ خود فاصله گرفتهاست. گلپری خود را یک نویسنده بزرگ میداند، گرچه که هنوز نتوانسته حتی یکی از آثارش را بفروشد. حتما آثارش در حدی نیستند که خریداری داشتهباشند، آنوقت قرار است داستان اسطورههای عزیز کشورمان، بهدست ایشان نوشته شود! شاید هم ایشان مانند خانم رولینگ یک نابغهست و سردبیران، عاجز از درک نوشتههایش هستند!
عروسکهای داستان مانند عروسکهای “اندی” در انیمیشن “داستان اسباببازی”، زمانیکه صاحبشان نیست جان میگیرند و حرکت میکنند. آنها میخواهند به سرکردگی رستم، مشکل پیرمرد را حل کنند و از گلپری کمک بخواهند. البته مسئلهی دیگری هم در میان است و آن اینکه ضحاک دوباره در حال قدرت گرفتن است. همهی عروسکها جز رستم، برای راضی کردن گلپری به منزلش میروند، یک تلاش ِ بینتیجه. در نبود ِ عروسکها و اوسای نقال، رستم توسط عروسکهای مدرن فروشگاه اسباببازی به سرقت میرود و اوسای نقال هم پس از فهمیدن این موضوع، سکته میکند. راستی؟؟ آیا سکتهی یک پیرمرد مهربان مناسب سن کودکان است که در داستان گنجانده شدهاست؟!
زمانیکه عروسکها به خانهی گلپری میروند، او چنان راحت راه رفتن و صحبت کردن عروسکها را میپذیرد که گویی قبلا این را میدانسته و فقط فراموشش شدهاست. خب، اگر اینطور است، وجود فلشبک از کودکی گلپری با عروسکهای متحرک ِ داستان، ضروریست و اگر او شاهد این امر در کودکیاش نبوده و اصلا این موضوع را نمیدانسته، پس چطور یک مرتبه مسئلهی حیات عروسکها را باور کردهاست؟ متاسفانه سازندگان انیمیشن مبارک بسیار خام عمل کردهاند و فیلمنامه بیشتر شبیه به یک طرح نصفه نیمه است.
به هر حال، گلپری که دل ِ پری از پدربزرگش دارد، کمک به آنها را نمیپذیرد. حالا که نه امیدی به اوسای نقال است و نه به گلپری، مبارک، اکوان دیو و دیو سپید تصمیم میگیرند با نشانههایی که رستم برایشان بهجا گذاشتهاست، خودشان بهدنبال رستم، فریدون، کاوه و آرش بروند.
تعقیب و گریز در فروشگاه اسباببازیفروشی بین عروسکهای مدرن و عروسکهای خیمهشببازی، توانسته تا حدودی مهیج باشد.
دو دیو و مبارک برای یافتن صاحب اسباببازیفروشی، اسی پلنگ (امیر رهبری)، راهی شمال کشور میشوند. کسی که روح خود را به ضحاک فروخته و بعد از ناکامیهای متعددش در به دام انداختن عروسکها، ضحاک او را منجمد میکند و سپس به گلپری نوید کمک میدهد تا او یک نویسنده بزرگ شود و حال پدربزرگش هم بهبود یابد. تنها شرط ضحاک هم این است که گلپری، همهی عروسکهای پدربزرگش را بیآبد و از بین ببرد.
در نهایت زمانیکه گلپری، رستم و بقیهی عروسکها را مییابد و قصد کشتنشان را میکند، احساساتی شده، پشیمان میگردد و به اشتباهش پی میبرد و با قطرهی اشکش، رستم و بقیهی عروسکها و اسطورههای وطنی و خارجی! نجات مییابند. گویی عوامل محترم انیمیشن، خودشان هم به اسطورههای ملیمان اعتقاد و اعتماد کافی ندارند که پای عروسکهای هرکول و بند انگشتی و… را هم وسط کشیدهاند!
بالاخره ضحاک و لشگر عروسکهای مدرناش با گلپری و عروسکهای اسطورهای داخلی و خارجی مواجه میشوند. خوب، اسطورههای ملی ما که از اول ِ قصه انفعال داشتند، اسطورههای خارجی هم انگار به همان درد مبتلا هستند، پس فقط گلپریست کم باید با کمک تخیلاش جلوی ضحاک را بگیرد. از همهی انیمیشنها و داستانهای کودکان در انیمیشن مبارک نشانی بود، جز تام و جری، که در نهایت با ترکیدن بمب در دست گلپری، پای آنها هم به داستان باز شد. یکی از بدترین گرهگشاییهایی که تاکنون دیدهام.
داستان مبارک بر اساس چه شکل گرفته؟ رقابت ِ فروشگاه اسباببازی با بساط خیمهشببازی اوسای نقال؟ چه رقابتی بین این دو بوده که صاحب اسباببازی فروشی روح خود را به شیطان یا همان ضحاک فروختهاست؟ ضحاک قرار است قدرت بگیرد که چه شود؟ چون “لرد ولدمورت” بر جهان حکومت کند؟
عروسکهای داستان بسیار منفعلاند و از حالت اسطوره خارج هستند. آنها بیشتر به عروسکهای سخنگوی بهدرد نخوری میمانند که خوشمزگی میکنند، دقیقا برخلاف داستانهای پهلوانی و اساطیری شاهنامهی حکیم فردوسی.
رخش و تهمینه هم که گویی از اول اضافی بودند و فیلمنامهنویس عزیز خیلی زود از یاد بردشان. واقعا در یک داستان تخیلی یک شیر زن چون تهمینه و یک اسب اسطورهای مانند رخش بهکار نمیآمدند؟! بهتر نبود زمانیکه گلپری به بیمارستان میرود، حداقل رخش و تهمینه او را ببینند و با او راهی شوند؟ پدربزرگ ِ نقال چه شد؟ یک مرتبه حذف شد؟ حتی نفهمیدیم آخر سر مرد یا زنده ماند!
متاسفانه صداگذاری، بسیار ناشیانه و بد صورت گرفتهاست و صدای آقای علیمردانی عزیز، انتخاب مناسبی برای پیرمرد نقال نیست. در مورد کاراکترهای گرافیکی، میمیک صورتها و احساسات، تا حدود زیادی صحیح است؛ اما حرکت لب و دهن کاراکترها با دیالوگها، همخوانی ندارد.
ما در سال ۱۳۹۵ با کودکان یک قرن پیش طرف نیستیم که هر چه خواستیم بهخوردشان دهیم و آنها هم باور کنند. این بچهها هم بسیار باهوشاند و هم بسیار کنجکاو. اهل پرسشاند و میخواهند دلیل هر چیز را بدانند. واقعا انتظار میرود کودکی که کارتون فوقالعادهی “زوتوپیا”، آن هم با یک داستان بسیار قوی را میبیند، بتواند با رئال انیمیشن مبارک ارتباط برقرار کند؟ آیا این انیمیشن در خاطر کودک خواهد ماند و باعث خواهد شد او به شاهنامه و اسطورههای ملی کشورمان توجهی درخور نشان دهد؟ بعید است.