خانه / نقد فیلم / مغزهای کوچک زنگ‌زده (۱۳۹۶)

مغزهای کوچک زنگ‌زده (۱۳۹۶)

مغزهای کوچک زنگ‌زده (۱۳۹۶) (۱)

نویسنده و کارگردان: هومن سیدی (۲)
تهیه‌کننده: سعید سعدی
ژانر: درام / اکشن
محصول: ایران
مدت: ۱۰۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

 یک یادداشت 

مغزهای کوچک زنگ‌زده، درام-اکشن جدید هومن سیدی، در حال حاضر از بقیه‌ی آثار اجتماعی تولید شده در ایران، یک سر و گردن بالاتر است؛ اما آیا چون یک فیلم نسبت به بقیه‌ی فیلم‌های روی پرده بهتر کار شده، باید آن را به عرش اعلا برد و بعد از هر صفت خوبی که برایش به کار برده می‌شود، پیش‌وند «ترین» گذاشت؟ نباید نقص‌های فاحش فیلم را دید؟

مغزهای کوچک زنگ‌زده
مغزهای کوچک زنگ‌زده

مغزهای کوچک زنگ‌زده فیلم خوبی‌ست؛ اما فارغ از اشکالاتِ مسلم و مسجل نیست و فیلم‌ساز باهوش هم که به آن اشکالات خیلی خوب واقف است، سعی کرده با شوکه کردن مخاطب، ذهن او را منحرف کند و با کاشت بذر غم در دلش، فرصت اندیشیدن را از او برباید.

سیدی فیلم جدیدش را طوری شروع می‌کند که انتظار دارید حتما یک اکشن تمام عیار و پر از زد و خورد و خون و خون‌ریزی را شاهد باشید، یک شروع خوب و گیرای تارانتینویی؛ اما این طوری نمی‌شود و فیلم‌ساز حتی جرأت نمی‌کند یک درگیری و کتک‌کاری ساده بین شاهین (نوید محمدزاده) و دوستش (نوید پورفرج) با چند تا مثلا بچه‌ی پاستوریزه‌ی بالا شهری را نشان دهد، حالا درگیری اصلی با پلیس و تیراندازی و کشت و کشتار پیشکش. اگر پاسخ این است که وقایع خشونت‌بار را از دید شاهین می‌بینیم، پاسخ متقابل هم این خواهد بود که مگر همه‌ی فیلم از نگاه شاهین است؟ اتفاقا اگر خشونت، چندش‌آور و ترسناک نشان داده شود، اثرش به مراتب بیشتر و بهتر خواهد بود و توجیهی می‌شود بر عدم خشونت طلبیِ شاهین. بیشتر به نظر می‌رسد سیدی هم مثل شاهین ترسیده قدمی جلوتر بگذارد و کمی به این خشونت‌ها نزدیک شود و بخواهد قلب بیننده را از جا بکند. این‌جاست که فیلم‌ساز نشان می‌دهد بیش از این‌که بخواهد کاری مهم بکند و فیلمی متفاوت بسازد، با لافِ تارانتینویی زدن، می‌‌خواهد این حس را القا کند که کار من متفاوت است وگرنه که دو قطره خون ارزش این حرف‌ها را ندارد، مخصوصا که نیم ساعت اول فیلم، شدیدا یادآور «ابد و یک روز»ست و نوید محمدزاده در حال بازی و تکرار نقش محسن است، البته با تفاوت ظاهری که به لطف گریم حاصل شده، وگرنه که او، همان برادر وسطیِ ابد و یک روز است، با همان کمبودها؛ جوانی که اعتیاد دارد، مهربان و غیرتی‌ست و.. ، همان کاراکتر بی‌هیچ کم و کاستی.

مغزهای کوچک زنگ‌زده
مغزهای کوچک زنگ‌زده

ولی هر چه هست، محمدزاده توانسته از پس نقشِ شاهین بربیآید و به کاراکتری که سیدی خوب شخصیت‌پردازی کرده جان ببخشد. در مجموع می‌توان گفت محمدزاده، فرید سجادی حسینی در نقش پدر، لادن ژاوه‌وند در نقش مادر و مرجان اتفاقیان در نقش شهره همه از عهده‌ی بازی‌ها، خیلی خوب برآمده‌اند؛ ولی نوید پورفرج در مغزهای کوچک زنگ‌زده حقیقتا درخشیده و این فیلم نقطه‌ی عطفی در کارنامه‌ی او به حساب می‌آید و او به خاطر بازی در این فیلم، می‌شود نقطه‌ی مقابل فرهاد اصلانی در نقش شکور. اصلا چرا اصلانی برای این نقش انتخاب شده؟ چون شدیدا اضافه وزن دارد؟ مگر کسی که اضافه وزن دارد شبیه به آشپزخانه‌دار و تولید‌کننده‌ی مواد مخدر است؟ در این‌که اصلانی بازیگر فوق‌العاده‌ایست، هیچ شکی وجود ندارد؛ ولی او اصلا مناسب نقش شکور نیست. کاراکتر شکور به بازی زیر پوستی نیاز ندارد. درست است که او جدا از گنده لاتی و خلاف‌کاری کمی هم هوش و سیاست داشته که توانسته به قولی «چوپون» شود و گله‌دار؛ اما به هر حال او بزرگ شده در دل آن کثافتی‌ست که لوکیشین نشان می‌دهد پس باید کنش‌گرا باشد و ترسناک، باجذبه و کاریزماتیک. این که فقط قمه دست بگیرد، نشانه‌ی جدیت و چوپونی او نیست. واقعا مخاطب از عصبانیت شکور می‌ترسد؟ وقتی او داد می‌زند و قمه دست می‌گیرد ترسناک می‌شود؟ پاسخ منفی‌ست. اصلانی نتوانسته شکور باشد، نه فقط به این واسطه که تکرار نقش بهرام را در «زیر سقف دودی» بازی می‌کند و کنش‌هایش درست مانند همان نقش است، بلکه چون لحن چوپانی ندارد، گریم خاصی ندارد، متفاوت حرف نمی‌زند و حتی یک نگاه گیرا و از سر خشم در کلوزآپ چهره‌ی او دیده نمی‌شود. بزرگی و خلاف‌کاری به حرف که نیست، عمل هم مهم است. اصلانی خیلی سعی کرده وقتی که شهروز و شهره درگیرند و خواهر برای زنده ماندن التماس می‌کند نشان دهد که در عین ناراحتی، غم و عصبیت بی‌تفاوت است؛ ولی او بیشتر به مرد محترم و خسته‌ی خانواده می‌ماند که نمی‌خواهد درگیر دعوای کوچک‌ترها شود. تعلیق این سکانس به بازی و سکوت اصلانی مربوط نمی‌شود، بلکه تعلیق با بازی خوب محمدزاده، سر و صدا، دست و پا زدن شهره و واقف بودن بیننده به آن‌چه که در حال وقوع است برمی‌گردد. و این سوال دوباره این‌جا محلی از اعراب می‌یابد که آیا بیننده از شکور می‌ترسد؟ خیر، شکور در واقع یک تپل مهربان است و نه خلاف‌کاری کاریزماتیک که آدم با دیدنش خوف کند.

مغزهای کوچک زنگ‌زده
مغزهای کوچک زنگ‌زده

با فکر در مورد کاراکتر شکور، تازه می‌رسیم به اصل داستان و جایی که فیلم‌ساز بیننده را گیر می‌اندازد و قرار است آب یخ روی او بریزد، سکانس ملاقات شاهین و شکور. در اینجا باز هم بازی اصلانی مشکل‌‌دار است، مردی در آستانه‌ی اعدام با کلی نان‌خور و آدم و گوسفند بی‌صاحب شده در بیرون زندان، نه عصبیت، نه خشونت و نه پریشان حالیِ آشکاری دارد. او بیشتر به دیپلماتی می‌ماند که دچار مشکلات کاری شده و مودبانه در حال عذرخواهی‌ست و مهم‌تر این‌که هیچ تغییر فازی نسبت به قبل از زندان در او نمی‌بینیم، نه در رفتار و نه در ظاهر، حتی دریغ از یک کیلو وزن کم کردن. اصلا علت انعطاف شکور در برابر برادری که می‌خواسته زمین‌هایش را وقتی او هنوز زنده است و نفس می‌کشد بفروشد چیست؟ راستش نگارنده انتظار داشت حالا که آب از سر شکور گذشته و اعدامش حتمی‌ست، به سمت شاهین حمله ببرد؛ ولی شکور که گویا یک جنتلمن منطقی‌ست، عصبیتش را طور دیگری نشان داد و از دل رحمی‌اش حرف زد. بله، شکور، مردی که کودکان بی‌گناه و بی‌پناه را کنار گوسفندان مریض و رو به موت بزرگ می‌کند تا احتمالا دختران را فاحشه کند و پسران را نوچه‌ی خود، مردی که برده‌داری را کار خیر می‌داند و با ساخت و فروش مواد مخدر جامعه را به گند می‌کشد، در حقیقت مرد شریفی‌ست که سرپرستی یک کودک بی‌پناه را قبول کرده. چرا؟ در آن خانواده‌ی فلاکت‌زده، نان‌خور اضافی می‌خواستند؟ مگر اختلاف سن شکور و شاهین چقدر است که او آن موقع اختیار خانواده‌ی خودش را داشته که دلِ او عوض پدر و مادرش برای قبول سرپرستی شاهین به رحم آید؟ پدر که به نظر می‌رسد آن موقع آن‌قدر سر پا بوده که یک بچه را چنین وحشیانه تنبیه کند و آب از آب تکان نخورد، پس شکور چه کاره بوده؟ حالا فرض بر این‌که شکور همه کاره بوده و چوپان و اختلاف سن او و شاهین زیاد است، واقعا این خانواده‌ی فکسنی و ندار، نان‌خور اضافی می‌خواسته که چه کند؟ رفتار مادر و پدر که با شاهین بد نیست و مشخص است که نفرین‌های پیرزن از سر عناد با شاهین بر لبانش جاری نمی‌شود، شهره از شاهین کم حساب نمی‌برد، شهروز جلوی شاهین سرش را بلند نمی‌کند، شکور هم که پول توجیبی روتین به شاهین می‌دهد و اگر شاهین پا پی او نشود، شکور اصلا کاری به کارش ندارد. پس این خانواده پادو و به‌نوعی کوزت هم نمی‌خواسته، خُب پس درد این خاندان خلاف‌کار چه بوده که بچه به سرپرستی گرفته؟ کمک به خلق‌الله؟ مسلما نه. وقتی حرف از سینمای درام و واقع‌گراست، نمی‌توان انتظار داشت که بیننده هر چیزی را قبول کند و به حساب فانتزی بودن کار بگذارد. پس اگر در این فیلم ای.تی هم در گوشه و کناری دیده شود، نباید تعجب کنیم؟ سیدی در سکانس ملاقات، برای پیش برد قصه‌اش به سمت و سویی که می‌خواسته، عوض قصه‌گویی، علت تراشی‌ و با تحریک احساسات بیننده، بار دراماتیک ایجاد کرده.

مغزهای کوچک زنگ‌زده
مغزهای کوچک زنگ‌زده

هومن سیدی در انتخاب لوکیشن فیلم‌هایش، استعداد ذاتی دارد و خیلی خوب بلد است از ذره‌ذره پتانسیل لوکیشین بهره ببرد. جدا از لوکیشین، او در مغزهای کوچک زنگ‌زده، گریم را هم خیلی خوب به خدمت گرفته. ظاهر عجیب و به یاد ماندنی شاهین و جای یک زخم کوچک روی چانه‌ی شهره، بی‌هیچ کلامی حکایت از منطقه، مشکلات، دردها و مدل زندگی آن دو می‌دهد.

جدا از هر چیز، نگارنده پایان این فیلم را شدیدا دوست دارد. پایانی که با سکانس گاز دادن موتور سواران و ایجاد وحشت و اظهار هم‌بستگی‌شان در برابر پلیس، ارتباط نزدیکی دارد. پلیس، نیروی امنیتی، فعال اجتماعی، شهرداری، دولت‌مردان و..، سال‌هاست که ثابت کرده‌‌اند، هیچ‌کدام‌شان حقیقتا به دنبال آرامش، امنیت، درآمد و زندگی تمیز برای این قشر آسیب‌دیده و آسیب‌پذیر نیستند و می‌خواند معضل خاک‌سفید و حلبی‌آباد و حاشیه‌نشینان را با  پاک کردن صورت مسئله حل کنند؛ برای همین مدام خانه‌ّای‌شان را خراب می‌کنند، آنان را دستگیر می‌کنند و مجبورشان می‌کنند به کوچ کردن بی‌آنکه متوجه باشند، مکان مهم نیست، و این خشونت است که خشونت می‌زاید و اگر یک چوپان از بین برود، سه تای دیگر پدید می‌آیند.

مغزهای کوچک زنگ‌زده فیلم اجتماعی خوبی‌ست که زیادی شلوغ بازی قاطی‌اش شده؛ ولی حداقل شعار نمی‌دهد و حرفی را که می‌خواهد می‌زند تا این فیلم هم برود بغل دست بقیه‌ی فیلم‌های اجتماعی کشور و زین پس وقتی هر کدام از ما، پشت چراغ قرمز با کودکی مواجه می‌شویم که می‌خواهد به زور هم که شده شیشه‌ی اتومبیل را تمیز کند، یاد همه‌ی بچه‌‌های مغزهای کوچک زنگ‌زده بیفتیم، همین.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «مغزهای کوچک زنگ‌زده» اینجا کلیک کنید.

۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «خشم و هیاهو» از همین کارگردان در این سایت اینجا کلیک کنید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *