هیولاهای شگفتانگیز و جایی که میشه پیداشون کرد(۱) (۲۰۱۶)
(2016) Fantastic Beasts and Where to Find Them
کارگردان: دیوید یتس
نویسنده: جی.کی. رولینگ
تهیهکننده: دیوید هیمن / جی.کی. رولینگ/ استیو کلاوز/ لیونل ویگرام
ژانر: ماجراجویی / اکشن / فانتزی
محصول: انگلستان / ایالات متحده آمریکا
مدت: ۱۳۳ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
فیلم هیولاهای شگفتانگیز و جایی که میشه پیداشون کرد یا جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها همانطور که از نامش پیداست، قرار است ما را به دنیای عجیب، دوستداشتنی و گاها ترسناک جادوگری ببرد. البته این فیلم ورود مخاطبینش به دنیای جادوگری را بیشتر از تمامی عوامل دیگرش، مدیون جلوههای ویژه، طراحی صحنه و طراحی لباس بسیار عالی، قوی و خارقالعادهاش است، مانند صحنههای خرابی خیابانها و ساختمانها و مرمت دوبارهشان، شیطنت هیولاها و برقراری ارتباط بدنیشان با کاراکترها.
تقریبا به صد سال پیش باز میگردیم، سال ۱۹۲۶ میلادی و تیتراژ فیلم روی صفحات اصلی جراید جادوگری بالا میآید. درست زمانی که یکی از بزرگترین و مخوفترین جادوگران با دانش جادوی سیاه، گلرت گریندلوالد (جانی دپ)، در نیویورک دست به کشتار جادوگران زده و بعد از فرار از دست پلیس ِ سحر و جادو، غیبش زدهاست.
نیویورک ِ بزرگ، این روزها شدیدا درگیر اتفاقات غمانگیز و عجیب شدهاست. اتفاقاتی که مشنگها از چگونگی وقوعش اطلاعاتی ندارند و مسئولین سحر و جادو هم تمایلی ندارند در مورد این حوادث حرفی بزنند؛ ولی بعضی از مشنگها متوجه شدهاند که این اتفاقات احتمالا به دنیای جادوگران مرتبط است و درصددند تا دوباره دادگاهای سیلم(۲) را تحت عنوان انجمن بشردوستانهی سیلم جدید، احیا کنند. سردستهشان هم خانم مری لو بربون (سامانتا مورتون) است. زنی بسیار سختگیر و متعصب که صاحب یک نوانخانه است و اعتقاد دارد که باید همهی جادوگران و ساحرهها را کشت.
حملات یک جادو یا نفرین سیاه هر روز در نیویورک به وقوع میپیوندد و کنگرهی جادوگری از همهی جادوگران خواسته تا خونسرد باشند و برای کشف این نفرین سیاه، بهترین کارآگاه در آمریکا یعنی پرسیوال گریوز (کالین فارل) را به خدمت گرفتهاست.
“نیوت اسکمندر” (ادی ردمین) ـ که بعدها کتابی بهنام جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها را مینویسد و این کتاب بهعنوان یک کتاب درسی، هنوز هم در مدرسهی جادوگری هاگوارتز به جادوگران جوان تدریس میشود ـ، در اوج این مسائل و بحران بین جادوگران و مشنگها با کشتی به بندر نیویورک رسیدهاست. نیوت قصد دارد پس از یک توقف کوتاه در نیویورک، سفرش را ادامه دهد.
نیوت یک جادوگر جوان، مهربان، خجالتی و تودار است. او محقق هیولاهاست و تغداد زیادی از جانواران و هیولاهای زیبا و دوستداشتنی دنیای جادو را در چمدانش نگهداری میکند. از جملهی این جانوران، یک جانور کوچولوست که علاقهی شدید به انواع فلزات گرانبها و طلا و جواهرات دارد!
زمانی که نیوت یک لحظه میایستد تا به حرفهای مری لو که ضد جادوگران صحبت میکند گوش دهد، افتادن یک سکه و ایجاد سروصدای آن کافیست تا هیولای نازنین و کوچولوی عاشق سکه، خودش را از شر چمدان نیوت خلاص کند و به دنبال صدای سکه سر از بانک دربیآورد. جایی که نیوت با یک مشنگ بهنام جیکوب کوالسکی (دن فاگلر) آشنا میشود. یک کارگر کارخانه که آرزوی دارد نانوایی خودش را دایر کند.
پورپرتینا گلدستین یا همان تینا (کاترین واترستون) که از لحظهی دیدن نیوت به او شک کرده بود، او را دستگیر میکند و به کنگرهی جادوی ایالات متحده آمریکا میبرد؛ اما رئیس کنگره، سرافینا پیکووری (کارمن اجوجو) به حرفش گوش نمیدهد چون تینا مدتیست که کارش یعنی کارآگاهی را از دست داده و با کاهش رتبه مواجه شدهاست.
جیکوب هم در اثر یک اشتباه و جابهجایی چمدانش با چمدان نیوت، ناخواسته چند جانور ِ شیطان را از چمدان نیوت آزاد میکند که حضور آنها در شهر، به مشکلات میافزاید. حالا که یک مشنگ درگیر ماجراهای جادویی شده، نیوت و تینا سعی میکنند به او کمک کنند و او را از خطرات احتمالی دور کنند و همین دور کردن، زمینهی آشنایی و دلبستگی جیکوب و کویینی (آلیسون سودول) خواهر تینا را فراهم میکند.
نفرین سیاه همچنان در شهر قربانی میگیرد و کارآگاه پرسیوال سعی دارد هرطور شده اطلاعاتی کسب کند و در این راه از پسرخوانده عجیب غریب ِ خانم مری لو، کریدنس بربون (ازرا میلر) کمک میگیرد.
فضای فیلم هیولاهای شگفتانگیز بهطور کلی تیره است و وحشتناک. مرگهای دلخراش و خرابیهایی جبران ناپذیر در نیویورک، شوکه کننده هستند؛ اما به محض اینکه وارد چمدان نیوت میشویم، دنیایی زیبا و پر از آرامش و شادی را مییابیم. مکانی پر از زندگی و عشق و محبت را. جایی که دقیقا با دنیای بیرون از چمدان، یعنی شهر نیویورک در آن دوره، در تضاد کامل است. این شادی و آرامش تا حدی خوب است؛ ولی وقتیکه به تکرار میرسد، فیلم را دو پاره میکند و انسجامش را از بین میبرد.
اگر بخواهم ایرادات اصلی فیلم را بگویم، همه و همه به فیلمنامه ختم میشوند. در اینکه خانم رولینگ یک نویسنده و ایدهپرداز فوقالعاده هستند، هیچکس کوچکترین شک و شبههای ندارد؛ اما فیلمنامهنویسی، جهانی کاملا متفاوت با دنیای داستاننویسیست.
فیلم هیولاهای شگفتانگیز بیشتر تمرکزش را روی جانوران جادویی و ایدهپردازیهای بامزه در مورد آنها گذاشتهاست. هیولاهایی دوستداشتنی که جدا از ساحرهها و جادوگران، بشر ِ عادی هم میتواند با آنها رابطهای خوب و دوستانه برقرار کند، مانند آنچه که بین جیکوب و این جانوران رخ داد؛ ولی سوال اینجاست. اصلا چرا نیوت یک مشنگ را به داخل چمدانش و دنیای جادویی میبرد؟ هم او و هم تینا قانون جهان جادو را میدانند: “حافظه مشنگها بعد از فهمیدن اطلاعات جادوگران باید پاک شود”. خوب بعد از اینکه نیوت خرابیهای خانهی جیکوب را ساخت و خواست همانجا حافظهاش را پاک کند،چرا تینا دخالت کرد؟ فقط چون جیکوب صدمه خورده بود؟ صدمات و زخمهای وارده را میتوانستند تا حدودی با جادو جبران کنند. انگار خانم رولینگ فراموششان شده که در دنیای جادوگران چه میگذرد، یعنی جهانی که خودشان خلق کردهاند!
یک جادوگر بدجنس که جادوی سیاه را بهخوبی میداند غیبش زده و کل جهان جادو در نیویورک بهم ریختهاست. بهعنوان یکی از طرفداران دنیای جادوگران جای خالی دیوانهسازها(۳) را شدیدا حس میکردم؛ ولی فیلمنامهنویس ترجیح دادند با ماجرای حاشیهای ِ جهان داخل چمدان حواس همه را پرت کنند و یک طورهایی سروته فیلمنامه را هم آورند.
از حق نگذریم، خانم رولینگ توانستند مانند کتابهایشان حواس مخاطب را پرت کنند و در مورد اینکه چه کسی جادوگرست و نفرین را در وجودش دارد، همه را به شک اندازند، تا آنجا که تمام نگاههای شکآلود به سمت ساحرهی کوچک، مادستی بربون (فیث وود-بلگارو) برود. کوچکترین فرزندخواندهی خانم مری لو. مشکل بعدی دقیقا در رابطه با همین دختر کوچولوست. ساحرهی کوچکی که هم مادر خواندهاش مرده و هم برادرخواندهاش که نفرین را در وجود خود حمل میکند تنهایش گذاشته و حالا او شدیدا ترسیده است؛ ولی ساحره کوچولو یکمرتبه از داستان حذف میشود، هم خودش و هم خواهرش چستیتی بربون (جن مورای). حذف ناگهانی و بیدلیل پرسوناژها بدون گفتن عاقبت کارشان، در هر نوشتهای یک نقص بسیار بزرگ بهشمار میآید و بیشتر از نویسندههای تازهکار و خام سر میزند. شاید گفته شود که این فیلم، شروعی از یک پنجگانه است و این پرسوناژها حذف نشدهاند؛ ولی درستتر آن است که یک سرنخ و نشانی، ولو خیلی کوچک از کارکترها بهجا بماند و یکمرتبه حذف نشوند تا کمترین لطمه به داستان بخورد.
فیلم هیولاهای شگفتانگیز مشوقیست برای کوچک و بزرگ تا با حیوانات، فارغ از زیبایی و زشتی، کوچکی و بزرگی و مزایا و معایبشان، مهربان باشند و درک کنند آنها هم مخلوقات خداوند بزرگاند و چه بسا از بشر و جادوگر و جن و پری، بهمراتب مهربانتر و بیآزارتر باشند.
فیلم تقابلهای زیادی را نشان میدهد. تقابل جادوگران و مشنگها، تقابل حیوانات دنیای آدمها و دنیای جادوگران، تقابل فرهنگ آمریکایی و انگلیسی، تقابل زن و مرد و تقابل نفرت و محبت. با اینکه کریدنس نفرین را در وجودش دارد؛ اما با محبت و صحبت، آرامتر میشود، گرچه که در نهایت با حملهای قوی از جانب جادوگران کنگرهی جادو مواجه و تا حدود زیادی نابود میشود و تنها بخش کوچکی که از نفرین باقی مانده، فرار میکند.
رئیس کنگره هم در محل حادثه حضور دارد و به کارآگاه دستور میدهد که با آنها به کنگره بازگردد. کارآگاه که معلوم است ریگ بزرگی به کفش دارد، شروع به کشتن جادوگران دیگر میکند تا اینکه نیوت با کمک یکی از جانوران شگفتانگیزش، او را به زانو در میآورد. جادوی تغییر چهره از بین میرود و جادوگر سیاه، گلرت گریندلوالد که خود را مدتها جای کارآگاه جا زده بود، نمودار میشود. حالا باید دید گلرت کارآگاه را کجا اسیر کرده و توسط ـ احتمالا موی ـ او، تغییر چهره میدادهاست.
عقاب بزرگ و طلایی نیوت در آسمان به پرواز در میآید و باران رحمت بر سر همه فرو میریزد. مشنگها فراموش میکنند این مدت چه اتفاقاتی رخ داده و جادوگران نیویورک را از نو می سازند. دوباره صلح و امنیت برقرار میشود؛ اما این آرامش تا کی ادامه دارد؟!
پینوشت:
۱) کتاب جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها اثر جی.کی. رولینگ نویسنده سری داستانهای هری پاتر است. این کتاب که به تعریف و توضیح جانوران جادویی و موجودات خیالی ِ افسانهها پرداختهاست، از موجوداتی نام میبرد که رولینگ در مجموعه هری پاتر نیز از آنها یاد نکرده است و از اقصی نقاط دنیا و افسانههای گوناگون جمع آوری شدهاست. همچنین خاصیت قابل توجه این کتاب، نوع نثری است که باعث میشود انسان به اعماق افسانهها سفر کند.
خانم رولینگ در این کتاب تخیلات خود را نیز بهکار برده، بهطوری که خواننده احساس کند در حال مطالعهی یکی از کتابهای درسی مدرسهی جادوگری هاگوارتز است.
جی. کی. رولینگ این کتاب را با نام مستعار نیوت اسکمندر تالیف نمودهاست.
۲) محاکمات جادوگری در سیلم یک سری از محاکمات افراد به جرم جادوگری در ایالت ماساچوست آمریکا بود که در بین ماه فوریه سال ۱۶۹۲ تا ماه مه سال ۱۶۹۳ در شهر سیلم این ایالت اتفاق افتاد.
۳) دیوانهسازها موجوداتی خیالی در مجموعهی هری پاتر هستند. آنها موجوداتی بدون روحاند و در حقیقت هیولاهای مکندهی روح هستند و تا زمان بازگشت دوبارهی کرد ولدمورت، از آزکابان ـ زندان جادوگران ـ محافظت میکنند.
دیوانهسازها شکلی انسانگونه دارند و قدشان به سه متر میرسد. رداهایشان بلند و سیاه است و تنها دستهای رو به فساد و خاکستریشان از زیر رداها پیداست. این موجودات روح مانند چشم ندارند و بهجای دهان، گودال عمیقی روی صورتشان است.
هرگاه زندانی یا فرد شروری به شرارتهایش ادامه دهد و کارآگاهان وزارت سحر و جادو نتوانند او را به دام اندارند، دیوانهسازها برای یافتن او دست بهکار میشوند.