مرگ ماهی (۱۳۹۳)
کارگردان، نویسنده و تهیهکننده: روحالله حجازی
ژانر: اجتماعی / درام / مرموز
محصول: ایران
مدت: ۱۱۰ دقیقه
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
حتا قبل از این که به دیدن فیلم مرگ ماهی بنشینیم، وارد فضای غمباری میشویم. نام فیلم، یادآور ناراحتیمان، علیالخصوص در دوران کودکیست. زمانی که ماهی قرمز سفره هفتسین میمیرد و دیدن جای خالیاش در سفره، به راستی که سخت و دردآورست.
مادر پنج فرزند (رابعه مدنی)، که با ندیمهی خود لیلا (پانتهآ بهرام) عجینتر بود تا فرزندانش، به رحمت خدا رفته و وصیت کرده که جنازهاش را سه روز در منزل نگه دارند و بعد به خاک بسپارند؛ در این میان شناسنامهی مادر هم گم شده است. فرزندان هم که بعد از فوت مادر، همراه با خانوادهی خود، در خانهی پدری گرد هم آمدهاند، هر کدام درگیر مشکلاتِ زندگیِ خصوصیشان هستند و با همدیگر اختلاف نظر و سلیقهی جدی دارند و گاهی هم کینههای ریشهدارشان از یکدیگر، آشکار میشود.
فیلم با رسیدن فرزند کوچک خانواده (طناز طباطبایی) و همسرش که به خانهی مادر آغاز میگردد. زنی که در زندگی زناشویی به مشکل برخورده، در فهم فلسفهی زندگی و علت حیات به پوچی رسیده و به تازگی خودکشی ناموفقی داشته و همسرش (حسام محمودی)، جوانی منفعل، راحتطلب، سردرگم و بیمسئولیت است که نمیداند چگونه به همسرش کمک کند و او را دوباره به زندگی و خودش، علاقهمند کند.
برادر بزرگتر (بابک کریمی)، مردی عصبی، محتاط با تفکر قدیمیست و در ارتباط برقرار کردن با دختر نوجوانش (مروارید کاشیان) و همسرش (ریما رامینفر) مشکل دارد؛ اما به واسطه بزرگتریاش، بین خواهرها و برادرها، میاندار است.
خواهر بزرگ (نیکی کریمی)، زنی عصبی، لجوج و کمطاقت است. بیوهای که دوباره ازدواج کرده، آن هم با مردی (بهرنگ علوی) مذهبی، آرام و موجه که هم همسرش را دوست دارد و هم فرزندان او از ازدواج اول را؛ اما زنش اغلب او را نادیده میگیرد و نسبت به او معترض است.
هیچکدام از این شخصیتها که تا به اینجا گفته شد و شخصیتهایی که بعدن در قصه حضور پیدا میکنند، داستان را پیش نمیبرند؛ اصلا داستانی نیست که پیش برود و گرهای نیست که بخواهد باز شود!
به نظر میرسد، روحالله حجازی، زمان زیادی را صرف خلق شخصیتها کرده و هر کدام از پرسوناژها، فارغ از میزان حضورشان در قصه، زندگینامهای دارند. زندگینامهای که از قبلِ تولد تا این لحظه که آنها را در فیلم میبینیم، پر از ریزهکاری و کلیات و جزییاتِ زندگی خصوصی، اجتماعی، کاری، عقاید و افکار و عاداتشان است، حتا خواهر لیلا که چند بار فقط از او نام برده میشود، احتمالا از این قاعده مستثنی نیست. از این بابت باید گفت که شخصیتپردازی، قوی صورت گرفته و حجازی باتوجه به این شخصیتپردازی قوی، سبک روایی داستان را به اینصورت بنا کرده که پرسوناژها اعمال و گفتاری دارند که به نظر ربطی به داستان ندارد؛ ولی در نهایت قرار است مخاطب پی ببرد، مجموع آنچه که دیده و شنیده، بدنهی اصلی ماجرا بودهاست و این مهم رخ نمیدهد چرا که اگر قسمتی از صحبتها و اَعمال شخصیتهای فیلم مرگ ماهی حذف شوند. چه میشود؟ لطمهای به داستان میخورد؟ شاید تنها فایدهاش این باشد که مخاطب کمتر گیج شود.
دانههای تسبیح پاره شده بهرنگ علوی، چه چیز را نشان میدهد؟ آیا رابطه پنهانی بین او و لیلا بوده و یا فقط نزد مادر رفته بوده در طلب کمک، که همسرش را به خوشخلقی با او تشویق کند؟ برادر بزرگتر چرا بدون آنکه به کسی بگوید به منزل مادر رفتوآمد داشته؟ آیا بهدنبال اسنادی بوده یا فقط به مادرش سر میزده؟ پنهانکاریهای ندیم مادر برای چیست؟ آیا او در رابطه با وصیت مادر، راست میگوید یا فقط خواسته برای فرار، زمان بخرد؟ رابطهی احساسی که بین برادر کوچکتر (بابک حمیدیان) و زن سابقِ (سحر دولتشاهی) برادر وسطی (علی مصفا) وجود دارد، چه گرهای از داستان باز میکند؟ نتیجه این همه دعوا و داد و قال و نبش قبر گذشته چیست؟ قرار است چه شود؟ اوضاع بهتر شود یا بدتر؟ ..هیچ.
حجازی چنان در شخصیتهای داستانش، گم شده که پاک مخاطب را از یاد برده و بیننده را با انبوهی از اطلاعات غیرضروری محاصره کرده و آخر سر هم با سوالات بیجواب زیادی، خسته و سردرگم، او را در سالن ترک میکند؛ انگار فیلمساز، برای خودش قصهگویی کرده و لاغیر.
شرایط مرگ ماهی، شاید برای لختی هم که شده فیلم ماندگار مادر را تداعی کند با این تفاوت که در فیلم زندهیاد “علی حاتمی”، مادر در زمان حیات، بچههایاش را دور هم جمع کرد چون هنوز در آنها گذشت، صبر و احترام به بزرگتر میدید؛ ولی در این فیلم انگار مادر، با وصیتش خواسته به زور فرزندان و خانوادههایشان را کنار هم نگه دارد، بلکه عقدههای چند ساله خالی شود و کور سوی امیدی مبنی بر بهبود روابط بینشان هویدا گردد؛ ولی برای نگارنده این فیلم بیشتر تقلیدی خام بود از روی فیلم August: Osage County که در آن پدر از دنیا رفته و فرزندان دور مادر جمع شدهاند؛ خانوادهای که اعضای آن با هم مشکلات جدی دارند و قصه بر اساس تنش بین کاراکترها و داستانهای قدیمی آن خانواده پیش میرود و برخلاف مرگ ماهی، به سرانجام میرسد.
انتخاب لوکیشن خانهای قدیمی و نوستالژیک است که فضا برای نورپردازی و فیلمبرداریِ کارتپستالی دارد و در جایجای آن المانهایی چون لباس بچه، آلبوم قدیمی، قلاببافی و اسباببازی خواهر کوچک، خودنمایی کرده و خاطرات را در همهی ما زنده میکند جذاب است و میتواند لبخند را بر لبها آورده، به یادمان بیآورد که زندگی زیباست و در عین ناپایداریاش، ارزش جنگیدن را دارد.
هوای سرد، فضای مهآلود و ابری حاکم بر فیلم و استفاده از نورهای زرد، وهمانگیز است و با موضوع فیلم، همخوانی دارد و در این بین حضور گرم کودکان (کیمیا مرادیان، ملیکا پارسا و حسام رحیمیمنش) بین این همه غم و هیاهوی بزرگترها که با هم مهربانند و بچهگی میکنند دوستداشتنیست و کنایه می زند به گذشتهای نهچندان دور از احوالات اهالی این خانه که حتا آشکارا اشارهای هم میشود به آلبومِ دورانِ قدیم همین بزرگترها. خواهرها و برادرهایی که عمیقن یکدیگر را دوست داشتهاند و خبری از قهر بینشان نبوده.
به هر روی، مرگ ماهی همانطور که ذکر شده با قابهای تمیز و جذاب از سکانسهایی نامفهوم و روابطی نامفهومتر و پیچیده و گنگ پیش میرود تا که بالاخره کاراکترها بعد از کلی جنجال، از آن خانه بیرون میآیند و در قبرستانی زیبا، مزین به برگهای پاییزی زرد و نارنجی، در اوج دلگیری و غم بسیار، در سکوت کنار هم ایستاده، مادر را بدرقه میکنند؛ پایانی بهنسبت خوب برای فیلمی که زیادی شلوغ بود.
پینوشت:
۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «مرگ ماهی» اینجا کلیک کنید.
۲) برای مطالعهی نقد و بررسی فیلم «اتاق تاریک» از روحالله حجازی در همین سایت اینجا کلیک کنید.