خانه / نقد فیلم / کوپال (۱۳۹۵)

کوپال (۱۳۹۵)

کوپال (۱۳۹۵) (۱) (۲)

امتیاز فیلم «کوپال» از پنج ستاره: ***+ (سه و نیم از پنج)

نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده: کاظم ملایی
ژانر: درام
محصول: ایران
مدت: ۸۰ دقیقه

“توجه فرمایید،‌ با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”

آخرین شکار

زنده‌یاد لوون هفتوان جان می‌داد برای نقش‌هایی که هم فیزیک خاص می‌طلبید و هم تمرکز اصلی را، فیلم‌های بازیگر محور که به جای دیالوگ، مبتنی بر تصویر و بازی دقیق و زیرپوستی با افت و خیز احساسی زیاد بودند چون «پرویز» (۳) و «کوپال» و یا حتی «هجوم» (۴) که هفتوان تنها در یک سکانس آن حضور داشت؛ اما حضورش بسیار تاثیرگذار و در راستای منسجم کردنِ بیش از پیش فرم فیلم، کارآمد بود. هفتوان، بازیگر یکتایی بود که از ریسک کردن نمی‌هراسید و نقش‌های چالشی را به نقش‌های تکراری و پُرسکون ترجیح می‌داد. بازیگری که با رفتنش به زیر خاک، تکه‌ای از سینمای ایران را همراه خود برد و حسرت بزرگی را برای دوست‌دارانش و سینماگرانِ مستعد به‌جا گذاشت؛ او چون ستاره‌ای بود که نرم‌نرم در سینمای ایران طلوع کرد، اوج گرفت، به میان آسمان رسید و درخشید و ناگهان ناپدید گشت؛ ولی نور را تا مدت‌های مدید برای‌مان به جا گذاشت. او را دیر شناختیم و خیلی زود از دستش دادیم..
به عقیده‌ی نگارنده بازی‌اش در فیلم کوپال، ماندگارترین نقش‌آفرینی او بوده و خواهد بود.

کوپال
کوپال

احمد کوپال (لوون هفتوان) با تنها کسی که برایش مانده، یعنی سگش هایکو (شارون)، در قلعه‌ی تنهایی‌اش زندگی می‌کند، خانه‌ای پر از اجساد؛ اجساد حیوانات نگون‌بختی که تاکسیدرمی شده‌‌اند تا نپوسند و شبیه به زندگان به نظر برسند، غافل از این‌که میان این همه جسد، خودِ کوپال و همین چند جانداری که با او در قلعه‌اش زندگی می‌کنند، کم‌کم در حال پیوستن به متوفیانند.

کوپال مردی‌ست که بعد از مرگ فرزندش در خود شکسته، گرچه خودش فکر می‌کند با آن واقعه‌ی تلخ روبه‌رو شده و هضمش کرده؛ اما در واقعیت این‌گونه نیست. او نتوانسته با نبود فرزند کنار بیآید و وقتی که با مرد کلیدساز (پوریا رحیمی سام) حرف می‌زند ناخودآگاه طوری صحبت می‌کند که گویا  فرزندش، شاهزاده‌ی او، هنوز زنده‌ست و در گوشه و کنار آن قلعه در حال بازی کردن است. او از همه عصبانی‌ست و قصد کرده جای خالی فرزند و بقیه‌ی عزیزانی که از خود رانده را با هایکو و کارش پر کند. او آن‌قدر گوشت‌تلخ شده و بهانه‌جویی می‌کند که دیگر کسی برایش باقی نمانده؛ مسئله‌ای که اصلا برایش اهمیت ندارد تا که شب عید فرا می‌رسد و او را وادار به تغییر در زندگی و نگرشش می‌کند.

گیر افتادن کوپال و هایکو، شبِ سال تحویل در اتاق قصابی‌اش که بی روح است و شبیه به سردخانه، اول به یک شوخی می‌ماند، مثل یک وضعیت موقت؛ ولی نماهایی از حرکت تقویم، ذره‌ذره وخامت اوضاع را برای مخاطب و مردی تنها، با وزن بالا، مبتلا به بیماری قلبی و دستی شکسته آشکار می‌سازد که نه دسترسی به آب و غذا دارد و نه امکان برقراری ارتباط با دنیای خارج را. کمی زمان می‌برد تا کوپال متوجه شود که شکارِ قلعه و گذشته‌ و رفتار زننده‌ی فعلی‌اش شده. این لحظه دقیقا لحظه‌ایست که بیننده هم متوجه می‌شود در حال تماشای یک فیلم ترسناک و نمادین و تکان‌‌دهنده‌ست، فیلمی که از ذهن خلاق کاظم ملایی جوشیده.(۵) فیلم‌سازی که جدا از کوپال، تماشاگر را هم در برزخ نگه داشته و هوشمندانه از ابتدای فیلم، برخی صحنه‌ها را از طریق دوربین مداربسته نشان داده تا در میانه‌ی کار، این فکر را در مخاطب قوت ببخشد که شاید کوپال در آن اتاق مرده و جسد متلاشی شده‌اش پیدا شده و حالا پلیس با تماشای فیلم‌های ضبط شده‌ی دوربین مداربسته در حال بررسی علت فوت اوست.

کوپال
کوپال

به هر روی، زندانی شدن کوپال در وحشتناک‌ترین اتاق خانه‌اش، هر چه که باشد ـ توفیقی اجباری یا عذاب‌آور ـ برایش لازم بود تا که توهم و واقعیت در ذهن و برابر چشمانش در هم بیآمیزند و او فرصتی پیدا کند تا گذشته‌اش را همان‌طوری که بوده ببیند و بداند وقتی که در خانه نبوده و بابت مرگ پسرش همسرش فیروزه (نازنین فراهانی) را یکه و تنها رها می‌کرده و او را هم مثل بقیه‌ی اطرافیان نادیده می‌گرفته و اجازه نمی‌داده زنش به روش خودش برای فرزندش عزاداری کند، به آن زن دردمند چه می‌گذشته. احمد کوپال قبلا نمی‌خواسته وقتش را با همسرش بگذراند؛ اما حالا که گیر افتاده، صورتش لاغرتر و چرب‌تر شده و ته‌ریش چند روزه‌ای پیدا کرده، فرصت دیدن او و شنیدن حرف‌هایش را یافته.

کوپال هم مانند همه‌ی ما انسان‌ها، قدر هر چیز را وقتی می‌فهمد که آن را از دست داده باشد، مثل فرزند، همسر، خانواده، اقوام، غذا، آب، آرامش و حتی چطور زندگی کردن. تلاش او برای بقا، که بعدا او را به تلاش برای تغییر و زندگی کردن و نه زیستن در لاک تنهایی و حبس کردن جسم و احساس و پیش رفتن به سمت مرگ تدریجی ترغیب می‌کند، یادآور قهرمانان فیلم‌های مریخی و پاپیون است که برای زنده ماندن، از گیاه و ادرار، آب می‌گرفتند یا حشرات را می‌خوردند. بله، آدم‌ها در موقیعت‌های مشابه و خیطر چون هم‌دیگر عمل می‌کنند.

اولین فیلم بلند مولایی، سرحال است و بیننده را تا آخر، کنجکاو نگه می‌دارد که آیا کوپال نجات می‌یابد یا مانند غذاهایی که پخت و خورده نشد و گندید، به فساد رسیده و تجزیه خواهد شد؟

فیلم شروع خوبی دارد و آرام‌آرام رشد می‌کند، با ریتمی تنظیم و قابل قبول که نه کند است و نه تعجیل دارد برای رسیدن به گره‌گشایی. مولایی فیلم‌سازی‌ست که زبان سینما را بلد است. فضایی که او در خانه‌ی کوپال که در هر گوشه و کنارش آرمِ دکترِ قصه خودنمایی می‌کند، با تاکسیدرمی‌ها ایجاد کرده هراس‌انگیز است؛ حیواناتی که به زور، اسیرِ دستِ جلاد شده‌اند و حالا هم برای خوش آمدِ او مجبورند نقش زندانی‌هایی آرام را بازی کنند. جسارت مولایی در ترسیم این فضا، جنگ بین حیوانات و مرگ و جان دادن آن‌ها در سینمای ما مسبوق به سابقه نبوده و ستودنی‌ست. او اما در ترسیم خشونت زیاده‌روی نمی‌کند. کوپال مجبور می‌شود برای حفظ جانش، به سراغ آخرین شکارش برود و امعاء و احشاء آن را در بیآورد و مولایی، قصابی آخر فیلم را زننده نشان نمی‌دند، بلکه در حد تعادل، لازم و تا اندازه‌ی نیاز چندش‌آور ترسیمش می‌کند و دیدن جنازه‌ی حیوان و شکم پاره و خون و.. را به قوه‌ی تخیل مخاطبش می‌سپارد، بی‌آن‌که او را در سالن سینما آزرده باشد و زجرش دهد.

کوپال
کوپال

نجات یافتن کوپال، مانند بسیاری از آدم‌ها در گرو از بین بردن گذشته‌اش بود، گذشته‌ای که برای رهایی، باید از آن دست می‌کشید و حتی قربانی می‌کرد. کوپال، فیلمی‌ست که در تعریفِ برسون از سینماتوگرافی می‌گنجد و تماشاگرش را به فکر فرو می‌برد و شاید باعث شود او به گذشته‌اش نظری جدی بیفکند و اگر نیاز باشد از اتاقِ تاکسیدرمی قلعه‌اش به بیرون فرار کرده و خود را از مرگ تدریجی نجات دهد.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد فیلم «کوپال» اینجا کلیک کنید.

۲) برای مطالعه در مورد پوستر فیلم «کوپال» در همین سایت اینجا کلیک کنید.

۳) برای مطالعه‌ی نقد و بررسی فیلم «پرویز» در همین سایت اینجا کلیک کنید.

۴) برای مطالعه‌ی نقد و بررسی فیلم «هجوم» در همین سایت اینجا کلیک کنید.

۵) یک توصیه: اگر مخاطب جدی سینما هستید، تماشای فیلم‌های کوتاه او را از دست ندهید.

این را نیز ببینید

میدان سرخ

میدان سرخ (۱۴۰۰)

میدان سرخ (۱۴۰۰) (۱) کارگردان: ابراهیم ابراهیمان / بهرام بهرامیان / کمال تبریزی و… نویسنده: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *